سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1


مقوله ى آزادى و آزادى خواهى از اساسى ترین آرمان ها و آرزوهاى دیرین بشر بوده است «اهمیت این ویژگى در بافت وجودى انسان، تا بدان پایه است که برخى آن را منبع ارزش ها و فصل مقوّم انسان مى شمارند».[1] و اساس شخصیت انسان را در آزادى او مى دانند. براساس بینش توحیدى، تکلیف و مسؤولیت پذیرى انسان، زشتى و زیبایى اخلاق و رفتار او، و نیز ثواب و عقاب مطرح شده در مبانى اندیشه ى توحیدى، در پرتو اصل آزادى و اختیار، معنى پیدا مى کند و همین ویژگى آزادى و اختیار، ملاک برترى انسان، نسبت به سایر موجودات شده و زمینه رشد و تکامل فردى و اجتماعى، مادى و معنوى و حاکمیت ارزش هاى الهى و انسانى را فراهم مى سازد. گرچه مقوله ى آزادى مثل سایر مقوله هاى انسانى ـ اجتماعى، در طول تاریخ از سوى جریان هاى فکرى و سیاسى، مورد سوء استفاده و بهره بردارى نامشروع قرار گرفته است، ولى همان گونه که سوءاستفاده از دانش و تعقل و... در گذشته و حال، موجب طرد آنها نشده است، سوءاستفاده از اصل آزادى و آزادى خواهى نیز از ارزش و اهمیت آن، نمى کاهد و به جایگاه بلند آن، آسیبى نمى رساند. چرا که نعمت آزادى خواهى، موهبت الهى و در سرشت انسان به ودیعت گذاشته است «تا به واسطه آن به حیات اصیل و معقول خویش در حوزه ى تکامل انسانى گام نهد»[2] «و خود را از قیدهاى درونى و بیرونى برهاند»[3] و از بندگى نفس به بندگى حق که عالى ترى درجه آزادى است، نائل گرداند. واژه آزادى:اهل لغت، معانى متعددى را براى واژه آزادى، ذکر کرده اند از جمله آن را به «رهایى ضد بندگى»[4]، «استقلال در عمل»[5]، «رها شدن از آمیختگى»[6] و «قدرت انتخاب» معنا کرده اند. در اصطلاح نیز معانى بسیارى براى آزادى ارائه شده است، برخى آزادى را به فقدان موانع در راه تحقق آرزوهاى انسان دانسته اند،[7] برخى گفته اند آزادى عبارت است از سلب مانع ترقى و تکامل[8] و مصون ماندن از اراده ى مستبدانه دیگران[9] و بعضى گفته اند آزادى عبارت است از داشتن حق انجام هر عملى تا حدّى که قانون اجازه مى دهد و صلاح او در آن است.[10]همان گونه که اصل آزادى امر روشن است، مفهوم آزادى نیز آشکار و ارزشمند بودن آن مورد اتفاق مى باشد. اگر هم در باب آزادى، اختلاف نظر وجود دارد، از این لحاظ نیست که کسى آگاهى از معنى و مفهوم آن نداشته باشد و یا نداند که آزادى بهتر است یا استبداد؟ منشأ اختلاف، شناخت و معرفتى است که عده اى آن را نسبى و گروهى آن را مطلق و ثابت مى دانند. دید برخى نسبت به جهان، مادّى و گروهى دیگر فرامادى و نیز نگرش گروهى به انسان خوش بینانه و برخى دیگر بدبینانه بوده است.[11] لذا، دست یابى به معانى دقیق آزادى و انواع و اقسام آن، با توجه به قیدها و متعلقات آن، به مبناى هستى شناسى، انسان شناسى، معرفت شناسى و جامعه شناسى انسان بستگى دارد و در غیر این صورت، ارائه معنایى فراگیر، متقن و در عین حال دقیق، امر ناشدنى خواهد بود.آزادى بیان:بحث از آزادى با توجه به قیود و متعلقات آن، به حوزه ها و شاخه هاى گوناگون و مختلفى، تقسیم و دسته بندى مى شود که هر یک از این حوزه ها و شعبه ها، مباحث و مطالب خاص خودش را مى طلبد. در این نوشتار، همان گونه که از عنوان آن پیداست، سعى مى شود یکى از مصادیق مهم و اساسى آزادى، یعنى آزادى بیان با استناد به آیات قرآن کریم، تبیین و تفسیر شده و تصویرى از آن، ارائه شود.با دیدن و شنیدن دو واژه ى آزادى و بیان که قرین هم قرار گرفته و ترکیب شده است، اولین سؤالى که در ذهن و ضمیر انسان، مطرح مى گردد این است که آزادى بیان چیست؟ و حدود و قلمرو آن تا کجا امتداد دارد؟ قدر جامع و مشترک اکثر تعاریف که براى آزادى بیان شده است را مى توان این گونه ارائه داد که: آزادى بیان عبارت است از رفتار سیاسى مردم و تأثیرگذارى آنان به وسیله اظهار دیدگاههاى خود بر تصمیمات و عملکردهاى دولتمردان، که این رفتار در قالب هاى آزادى قلم و مطبوعات، آزادى رسانه هاى دیدارى و شنیدارى در قلمرو قانون، تجلى پیدا مى کند. وجود این نوع آزادى، موجب رشد افکار افراد جامعه و شکوفایى استعدادها و رواج صداقت و نیکى و کاهش پلیدى و دشمنى مى شود و سلب آن، رکود فکرى، رواج نفاق و دورویى و مختل شدن حرکت تکاملى انسان ها را در پى خواهد داشت. آزادى بیان از سرکوب شدن شخصیت بخشى از افراد جامعه که در نهایت انفجار اجتماعى را در پى دارد و سطحى شدن افکار و اندیشه هاى حاکم در جامعه که نتیجه اش آسیب پذیرى در برابر اندیشه هاى فریبنده و انحرافى است و نیز از رواج تکفیرها و برخوردهاى خشن و تعصب آمیز، جلوگیرى مى کند. لذا برخى آزادى بیان را گل سرسبد[12] تمامى آزادى هاى مدنى به شمار آورده اند. زیرا بیان تبلور خارجى یا منظر بیرونى عقاید و قضاوت هاى ذهنى و عقلانى انسان ها به شمار مى رود و آزادى عقیده و داورى به هیچ وجه نمى تواند از آزادى بیان، مستقل و جدا باشد.[13]آزادى بیان در قرآن کریم:در آیات کلام الله مجید از آزادى بیان به عنوان قانون الهى و سفارش اولیاء، به شکل هاى گوناگون و مختلفى تعبیر شده است:در سوره مبارکه زمر/ 17 و 18 این گونه مى خوانیم: آنان که از طاغوت دورى جستند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتند، آنان را مژده باد، پس به بندگان من که به سخن، گوش فرا مى دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند، بشارت ده آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آن ها خردمندانند.[14]در این آیه شریفه، قرآن کریم، برخوردارى از هدایت را در گوش دادن به بیان هاى گوناگون، موافق و مخالف، و برگزیدن و انتخاب نیکوترین آن ها، مى داند. چرا که بیان و سخن، مَرکَبى براى انتقال اندیشه هاست، فرمان الهى چنین است که به سخن و یا اندیشه دیگران گوش دهیم نه اینکه بیان و اندیشه را در گلو و نطفه خفه کرده و نابود سازیم. اصولاً بدون آزادى بیان امکان ندارد ما اندیشه ى دیگران را در ذهن و ضمیرشان بخوانیم و آنگاه بهترین این سخنان ذهنى را انتخاب کرده و از آن تبعیت کنیم. بنابراین، انتخاب و تبعیت از قول احسن، متوقف بر ابراز و اظهار قول احسن است ابراز و اظهار قول حسن هم زمانى ممکن است که آزادى بیان وجود داشته باشد.در آیه ى دیگرى خداى متعال از پیامبرش مى خواهد که در برخورد با مخالفان، ضمن دعوت آنان با حکمت و اندرز نیکو، زمینه را براى آزادى بیان و انتخاب آزادانه ى آنان فراهم آورد.[15]در این آیه ى شریفه، نخستین گام براى دعوت به حق، هدایت و راهنمایى مخالفین به سوى سعادت، استفاده از منطق صحیح و استدلال حساب شده یعنى «حکمت» معرفى شده است و حکمت هم به معناى علم و دانش و منطق و استدلال است. دومین گام در طریق دعوت به حق، پند و اندرز نیکو ذکر شده است، مقید ساختن «موعظه» به «حسنه» شاید اشاره به این نکته داشته باشد که، پند و اندرز در صورتى مؤثر مى افتد که خالى از هر گونه خشونت، استبداد، برترى جویى و تحقیر طرف مقابل باشد. سومین گام در طریق هدایت را آیه شریفه در مجادله و مناظره مى داند. در مجادله و مناظره مسلماً دو طرف قرار داد و مجادله و منظره احسن هم زمانى امکان پذیر است که دو طرف قضیه، با منطق و استدلال نظریات خودشان را بیان کرده و از همدیگر را استماع بنمایند. بدون توهین و تحقیرى، و چنین امرى ممکن نیست جز در سایه ى آزادى بیان و اندیشه.[16]در آیه دیگرى خداوند به پیامبرش دستور مى دهد و مى گوید: اگر با تو به گفتگو و مجادله برخیزند، تو به آنان بگو که من و پیروانم در برابر خداوند و فرمان او، تسلیم شده ایم و به آن ها که اهل کتاب هستند و بیسوادان، بگو آیا شما هم تسلیم شده اید؟ اگر در برابر فرمان و منطق حق ـ تسلیم شوند، هدایت مى یابند و اگر سرپیچى کنند «نگران مباش زیرا» بر تو ابلاغ «رسالت) است و خدا نسبت به «اعمال و عقاید» بندگان بینا است.[17]آیه نمى گوید از بحث و گفتگو با اهل کتاب خوددارى کن بلکه دستور مى دهد. بعد از بحث و گفتگو و بیان مطالب، براى قطع مخاصمه آنان، بهترین راه این است که به آن ها گفته شود: ما تسلیم فرمان خداى متعال هستیم و اگر آنان هم تسلیم خدا و پیرو حقند باید در برابر منطق و استدلال، تسلیم شوند و اگر با روشن شدن حقایق، باز هم دست از مجادله و مخاصمه برنداشتند در این صورت ادامه گفتگو و مجادله، حاصلى ندارد و باید قطع شود.از این آیه به خوبى استفاده مى شود که روش پیامبر(ص) هرگز تحمیل فکر و عقیده و استبداد رأى نبوده است بلکه کوشش و مجاهدت داشته است که حقایق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وامى گذاشته که خودشان تصمیم لازم را در پیروى او حق بگیرند.[18]در آیه ى دیگرى باز هم از سوره ى آل عمران، پیامبر اسلام(ص) موظف مى شود که در صورت اصرار مخالفان بر عدم پذیرش حق، بعد از اطلاع و آگاهى نسبت به آن، بدون هیچ گونه تهدید و ارعابى، با آنان به مباهله برخیزد[19] و این عمل، بزرگ ترین سند و دلیل بر وجود آزادى در جامعه ى اسلامى است. خلاصه ى کلام از مجموع آیات مطرح شده و نیز آیات دیگرى که هر کدام به نحوى ضرورت آزادى بیان را گوش زد مى کند[20] و نیز سیره ى عملى پیامبر(ص) و الیاء الهى و مواجهه صریح همراه با استدلال و منطق آنان با مخالفان، جایگاه و اهمیت آزادى بیان از نظر مکتب اسلام، به خوبى روشن و مبرهن مى گردد. حضرت على(ع) راجع به ایجاد شرائط که در آن، عامه ى مردم، بدون دلهره و نگرانى، درددل و مشکلات شان را با حاکمان و دولتمردان در میان بگذراند، به مالک اشتر این گونه توصیه مى نماید: «... بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نیاز دارند تا مشخصاً به امور آنان رسیدگى کنى، و در مجلسى عمومى با آنان بنشین و در برابر خدایى که تو را آفریده فروتن باش و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند.»[21]حضرت على(ع) در جاى دیگرى مردم را مخاطب قرار داده این گونه مى فرماید: «با من چنان که با پادشاهان سرکش، سخن مى گویند حرف نزنید و چنان که از آدم هاى خشمگین کناره مى گیرند، دورى نجویید و با ظاهرسازى با من رفتار نکنید، گمان مبرید اگر حقى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن براى او دشوارتر خواهد بود.»[22]در کجاى دنیا سراغ داریم که پادشاه، حاکم و رئیس جمهور آن، این گونه با ملت و مردم خویش، با نرمى، ملایمت و مهربانى صحبت کند، و فضاى باز سیاسى را عملاً به گونه اى فرام سازد که مردم عادى و عامى کوچه و بازار، بدون دلهره و نگرانى، آراء و عقاید و نظریاتشان را ابراز نمایند و اگر شکایتى از عمال دولت داشته باشند، با خیال آسوده مطرح کرده و اطمینان داشته باشند که به آن رسیدگى خواهد شد. حدود آزادى بیان در قرآن:در این که آزادى بیان، حد و مرزى دارد یا نه؟ و در صورتى که جواب مثبت باشد، خطوط آن کدام است؟ در جواب باید گفت: آزادى بیان اگر به معناى آزادى بیان اندیشه و عقیده باشد، محدودیتى ندارد، ولى در صورتى که به معناى رهایى مطلق باشد، به گونه اى که هر کسى هر چه دلش خواست بگوید و بنویسد، بدون این که سود و زیان آن را بسنجد. قطعاً داراى قلمرو خاص خواهد بود. به عبارت دیگر، آزادى بیان اگر موجب اظلال و گمراهى انسان ها شده و در زندگى فردى و اجتماعى او اختلال به وجود آورد و با اشاعه ى فساد و بى بند و بارى ، کرامت و شرافت انسانى را لکه دار و متزلزل سازد، حتماً محدود خواهد شد، خطوط کلى که قرآن کریم براى آزادى بیان تعیین کرده است عبارت است از:1. عدم مخالفت با حکم خدا و پیامبرش حتى در امور مربوط به خودشان لذا در قرآن کریم مى خوانیم: «هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد، هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى «در برابر فرمان خدا» داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است»[23]این آیه به صراحت بر لزوم اطاعت و پیروى از خداوند و پیامبر اسلام(ص) تأکید مى کند و بیانگر آن است که مؤمنان حق سرپیچى از اطاعت خدا و رسول را ندارند و چنین است که حکم کسانى که خدا به آنان ولایت داده است.[24]2. نیامیختن حق با باطل و عدم کتمان حقایق دینى: «حق را با باطل نیامیزید و حقیقت را با اینکه مى دانید کتمان نکنید.»3. عدم بدعت گزارى در دین و اظهار نظرهاى خلافت واقع: «بخاطر دروغى که بر زبانتان جارى مى شود، نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر خدا افترا ببندید، به یقین کسانى که به خدا دروغ مى بندند، رستگار نخواهد شد.[25] یعنى انسان نباید به بهانه ى آزادى بیان، از آن سوء استفاده کند و حقایق دینى را وارونه جلوه دهد و با افکار، اعتقادات و ارزش هاى اخلاقى جامعه و مردم بازى کرده و بر آن ها حمله نماید. 4. پرهیز از اهانت به مقدسات افراد، اقوام و ملت ها: «و آن هایى را که مشرکان به جاى خدا مى خوانند، دشنام ندهید.»[26] در واقع، برخورد ملایم، مستدل و منطقى با مخالفین، خود زمینه ى آزادى بیان را فراهم مى سازد، ولى در صورتى که در برخوردها، آداب معاشرت اسلامى و انسانى، رعایت نشود، جاى استدلال، منطق و ملایمت را دشنام، توهین و تحقیر و خشونت بگیرد. مسلماً فضاى جامعه نیز آلوده و مسموم خواهد شد، که نتیجه اى جز خصومت و دشمنى نخواهد داشت. چنان چه در آیه ى دیگرى مى خوانیم: «خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد»[27] زیرا به زندگى اجتماعى و فردى و همچنین کرامت انسانى، آسیب مى زند.[28]5. پرهیز از تمسخر، عیب جویى، به کار بردن القاب ناشایست، بدگویى و غیبت، تجسس و پرسش هاى بى مورد از امور زندگى دیگران، «اى کسانى که ایمان آورده اید، نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند... و نه زنانى زنان دیگر را... یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید... هرگز «در کار دیگران» تجسس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند»[29]6. گفتار نیکو با انسان ها: «با مردم به نیکویى صحبت کنید»[30] یعنى افراد جامعه، باید قدر فضاى باز سیاسى و آزادى بیان را درک کرده و در گفت و شنود ضمن این که عدالت را رعایت مى کنند[31] با زبان ملایم و صمیمى با همدیگر صحبت کنند، نه این که انسان از فضاى باز سیاسى، و آزادى بیان، سوء استفاده کرده و هرچه دلش خواست بگوید و بنویسد، انسان چنین اجازه اى را ندارد»[32]در دنیاى امروز، براى خوب فروش رفتن اشیاى ناچیز، مبلّع کارشناسى و اهل فن و خبره لازم است، ولى راجع به مسائل اعتقادى و دینى که از حساس ترین و دقیق ترین امور زندگى انسان ها، به حساب مى آید، با کمال تأسف هر کس و ناکسى، با قید حتمیت، اظهارنظر مى نماید، بدون این که عوارض را سنجیده باشد.7. پرهیز از گفتار مبتنى بر گمان و سوءظن به دیگران: «کسانى که آن را دروغ بزرگ ـ اتهام کار زشت به یکى از زنان پیامبر ـ را ]ساخته و[ آورده اند دسته اى از شمایند... براى هر مردى از آنان ]که در این کار دست داشتند [همان گناهى است که مرتکب شده و آن کس از آنان که قسمت عمده ى آن را به گردن گرفته، عذابى سخت خواهد داشت چرا آن گاه که آن ]بهتان[ را شنیدید مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند: این بهتان آشکار است».[33]در آیه ى دیگرى مى خوانیم: «کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد و گواه نمى آورند، هشتاد تازیانه به آن ها بزنید و هرگز گواهى آنها را نپذیرید.»[34]8. ممنوعیت خرید و فروش سخنان و نوشته هایى که مخالف حق و ضروریات دین باشند و انسان ها را از مسیر حق منحرف سازند: «برخى از مردم کسانى اند که سخن بیهوده را مى خرند تا ]مردم را[ بى ]هیچ[ دانشى از راه خدا گمراه سازند ]را خدا[ را به ریشخند گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود.»[35]آیات مطرح شده از جمله مواردى است که حدود و قلمرو آزادى بیان را روشن و مشخص مى نمایند و خطوط کلى و اصلى آن را نشان مى دهد، لذا افراد، اقوام و جوامعى که در محدوده و قلمرو تعیین شده حرکت کنند، با خیال آسوده و راحت، مى توانند اظهار نظر نموده و اعتقادات شان را صادقانه مطرح نمایند. ولى اگر به بهانه اى آزادى بیان، راه گناه و معصیت را در پیش گیرند، دروغ و تهمت و شایعه پراکنى راه بیندازند، افکار، اعتقادات و ارزش هاى دینى و مذهبى مردم را مضحکه قرار دهند. و با اشاعه ى فساد، بى بند و بارى و منکرات، ارزش هاى اخلاقى و انسانى را متزلزل سازند... از نظر قرآن و پیامبران الهى و ائمه این گونه اعمال و رفتار، نه تنها سر سازش با آزادى بیان و انواع دیگر آزادى، ندارد بلکه خود مخلّ آزادى خواهد بود و جامعه را به سوى بى نظمى و ناامنى و استبداد، سوق داده و زمینه سقوط آن را فراهم خواهد ساخت.[1] ـ خدا انسان در فلسفه یا سپرس، ص 34، عبدالله نصرى، مؤسسه فرهنگى اندیشه، 1375 ش.[2] ـ فلسفه حقوق بشر، ص 197، عبدالله جوادى آملى، چاپ دوم، نشر اسراء، 1371 ش.[3] ـ ولایت فقیه، ص 30، عبدالله جوادى آملى، تهران، مرکز نشر رجاء، 1372 ش.[4] ـ لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 77، «آزادى»، على اکبر دهخدا ـ تهران ـ دانشگاه تهران ـ 1373 ش.[5]. The Coricisi Oxford Dictionary.[6] ـ مفردات راغب، ص 224، ذیل واژه حرّ، چاپ اول، دمشق، دارالقلم، 1412 ق.[7] ـ چهار مقاله درباره آزادى، ص 236، آیزیابرلین، ترجمه محمدعلى موحد، تهران، خوارزمى، چاپ اول، 1368 ش.[8] ـ یادداشت هاى شهید مطهرى، ج 1، ص 131، چاپ اول، قم ـ صدرا، 1378 ش.[9] ـ فرهنگ علوم سیاسى، ص 164، على آقابخشى و مینو افشارى راد، چاپ سوم ـ تهران ـ مرکز مطالعات علمى ایران، 1376 ش.[10] ـ روح القوانین، ج 1، ص 392، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى، تهران ـ انتشارات امیرکبیر.[11] ـ قرآن کریم: نساء/ 6 و مجادله/ 58 و مائده/ 5 و 89.[12] ـ مبانى فلسفه، ص 344، آصفه آصفى، تهران ـ مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم، 1370 ش.[13] ـ مجله کیان، شماره 24، ص 44.[14] ـ قرآن کریم: زمر/ 17 ـ 18: «والَّذینَ اجتَنَبُوا الطّـغوتَ اَن یَعبُدوها واَنابوا اِلَى اللّهِ لَهُمُ البُشرى فَبَشِّر عِباد * اَلَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ اُولئک الَّذینَ هَدئهُمُ اللّهُ واُولئکَ هُم اولوا الاَلبـب» [15] ـ قرآن کریم: نحل/ 125:«اُدعُ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتى هِىَ اَحسَن»[16] ـ مراجعه شود به تفسیر نمونه، ج 11، ذیل آیه.[17] ـ قرآن کریم: آل عمران/ 20: «فَاِن حاجُّوکَ فَقُل اَسلَمتُ وجهِىَ لِلّهِ ومَنِ اتَّبَعَنِ وقُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتـبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلـغُ واللّهُ بَصیرٌ بِالعِبَاد»[18] ـ مراجعه شود به تفسیر نمونه، ج 2، ذیل آیه.[19] ـ آل عمران/ 61.[20] ـ به آیات سوره توبه/ 71، شورى/ 38 و بقره/ 42 مراجعه شود.[21] ـ نهج البلاغه، نامه 53: واجعل لِذَوِى الحاجاتِ مِنک قسماً تُفَرِّغُ لَهُم فیه شخصک و تَجلِسُ لهم مجَلِساً عامًّا فَتَتَوا فیه لله الذى خَلَقَک و تُقْعِدَ عنهم جُندَک و اَعوَانَکَ مِن اَحْراسِک و لشُرَطِکَ حتى یُکَلِّمَکَ مُتَکَّلِمُهم غیرَ مُتَتَمتع»[22] ـ نهج البلاغه، خطبه216: «... فلاتُکَلِّموُنِى بما تُکلَّمُ به الجَبابِرَةُ و لاتَتَحَفَّظُوا مِنّى بما یَتَحَفَّظهُ به عند اهل البادِرَةِ و لاتخالِطُونى بالمصانَعَةِ و لاتَظُنُّوا بِىَ استثقالاً فى حقّ قیل لى و لا ألمماسَ اِعظامَ لِنَفْسى فانّه من استثقل الحقّ اَن یقال له اَوِ العدل اَنْ یُعرَضَ علیه کان العمل بهما اثقَلَ علیه...»[23] ـ قرآن کریم: احزاب/ 36: «و ما کانَ لِمُؤمِن ولا مُؤمِنَة اِذا قَضَى اللّهُ ورَسولُهُ اَمرًا اَن یَکونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِن اَمرِهِم ومَن یَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلـلاً مُبینـا».[24] ـ المیزان، ج 10، ص 372.[25] ـ قرآن کریم: نحل/ 116: «ولا تَقولوا لِما تَصِفُ اَلسِنَتُکُمُ الکَذِبَ هـذا حَلـلٌ وهـذا حَرامٌ لِتَفتَروا عَلَى اللّهِ الکَذِبَ اِنَّ الَّذینَ یَفتَرونَ عَلَى اللّهِ الکَذِب ...»[26] ـ قرآن کریم: انعام/ 108: «ولا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّه».[27] ـ قرآن کریم: نساء/ 148: «لاَ یُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسّوءِ مِنَ القَول».[28] ـ من وحى القرآن، ج 7، ص 524.[29] ـ قرآن کریم: حجرات/ 11 ـ 12: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا یَسخَر قَومٌ من قوم... ولا نِساءٌ مِن نِساء... ولا تَلمِزُوا اَنفُسَکُم ولا تَنابَزُوا بِالاَلقـبِ... ولا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضـًا...ولا تَجَسَّسوا».[30] ـ قرآن کریم: بقره/ 83: «وقولوا لِلنّاسِ حُسنـًا»[31] ـ قرآن کریم: انعام/ 152:«...واِذا قُلتُم فاعدِلوا»[32] ـ قرآن کریم: اسراء/ 36: «ولا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلم»[33] ـ قرآن کریم: نور/ 11 و 12: «اِنَّ الَّذینَ جاءو بِالاِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم... لِکُلِّ امرِى مِنهُم مَا اکتَسَبَ مِنَ الاِثمِ والَّذى تَوَلّى کِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذابٌ عَظیم * لَولا اِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بِاَنفُسِهِم خَیرًا وقالوا هـذا اِفکٌ مُبین»[34] ـ قرآن کریم: نور/ 4: «والَّذینَ یَرمونَ المُحصَنـتِ ثُمَّ لَم یَأتوا بِاَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمـنینَ جَلدَةً...»[35] ـ قرآن کریم: لقمان/ 6:«ومِنَ النّاسِ مَن یَشتَرى لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلم ویَتَّخِذَها هُزُوًا اُولئکَ لَهُم عَذابٌ مُهین».

منبع:http://www.porsemanequran.com

 

نویسنده: على رضایى بیرجندى ؛ مرکز فرهنگ و معارف قرآن


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:11 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]

به باور ما مسلمانان، قرآن کتاب راهنمایی بشر به سوی راست کرداری، درست اندیشی و رستگاری است و بر این بنیاد همه راه ها، شیوه ها و شناختهایی را که برای رسیدن به نیکبختی و بهروزی دو جهان، بایسته می آید در خود دارد." و لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین" و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در قرآن هست و ساده انگاری خواهد بود اینکه بگوییم در قرآن سخنی از چگونگی تشکیل حکومت اسلامی به میان نیامده است. اینگونه نیست، زیرا خداوند نخواسته که امت اسلام را پس از پیامبر(ص) و امامان(ع) بی پشتیبان و یاور بگذارد و این است که در نزدیک به صد و پنج آیه، سخن از حکومت جهانی اسلام بر سراسر گیتی و بر پایداری داد و برابری به دست یگانه رهایی بخش بشریت، می رود.حکومت صالحان در قرآن جستاری است هرچند کوتاه اما دست مایه ادای دینی است، باشد که مقبول افتد. دانشمندان شیعه از دیرباز، در ضمن کتب مربوطه و گاهی نیز در نوشته های مستقل، آیات متعددی را همراه احادیث مربوط به آن، در زمینه مهدویت گردآوری کرده اند. مرحوم شیخ علی حائری در مجموعه گرانقدر" الزام الناصب " بیش از صد و سی آیه و علامه سید هاشم بحرانی در کتاب " المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه " صد و بیست آیه را مستقیما نقل کرده اند. حق این است که مطابق حدیث ثقلین، ائمه معصومین(ع) جملگی قرآن ناطق هستند و این دو از هم جدا نیستند منتهی این آیات ذکر شده در وصف حکومت جهانی اسلام بر سراسر گیتی و اقامه قسط و عدل در کل ملک از طریق حجت بر حق، دوازدهمین پیشوای مسلمین با زبان گویای معصومین(ع) تاویل و تنزیل شده اند.

منبع:http://www.porsemanequran.com


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:9 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]


مرحوم استاد شیخ "محمد رفعت"، ملقب به امیرالقرّاء، از ستارگان پر فروغ علم قرائت، از نوابغ کم نظیر تلاوت قرآن کریم در قرن حاضر می باشد.

وی حافظ قرآن مجید، مسلط به انواع قراآت و مبتکر در خلق الحان و اصوات زیبای قرآنی که قرائت و لحنش در دنیای اسلام موجب تحسین و شگفتی اساتید است.

وی در علم قرائت قرآن اُسلوبی منحصر به فرد داشت و به واسطه نبوغ ذاتیش در خلق اصوات و تسلط به تجوید و قدرت ادای حروف و مهارت در وقوف آیات الهی همواره در بین مشاهیر قراء قرآن ممتاز و بی نظیر بوده است.

استاد رفعت در سال 1300 هجری قمری در قاهره متولد شد و بیش از 6 سال نداشت که به واسطه بیماری شدیدی بینایی خود را از دست داد و برای همیشه از نعمت بینایی محروم شد.

پدرش شیخ محمود رفعت مشوق وی به فراگیری قرآن شد و او را نزد استاد شیخ " حمّاده" جهت فراگیری علوم قرائت و حفظ قرآن مجید روانه ساخت تا این که به واسطه نبوغش در این علم و فن پیشرفت چشمگیری نمود.

استاد رفعت در 30 سالگی به اوج شهرت غیرقابل وصفی رسید تا بدانجا که در مسجد قاهره جمعیت زیادی از نقاط مختلف گرد آمده و طنین تلاوت وی را می شنیدند، در نمازهای جمعه و سایر مراسم نیز چنان مردم مشتاق را به صوت ملکوتیش جلب کرده بود که آنان گذشت زمان را حس نکرده و با هیجان، استاد را تشویق می کردند.

یکی از نشریات هم عصر استاد به نام "کل شیء" در یکی از شماره های خود می نویسد: "در روزهای سه شنبه و جمعه هر هفته، وقتی ساعت به 9 می رسید، در محلی که جلسه قرآن برای استاد محمد رفعت تشکیل می شد، انبوهی فوق العاده مسجد را در برمی گرفت، و این در حالی بود که تلاوت استاد در این مسجد به طور مستقیم از رادیو قاهره برای سراسر کشور پخش می گردید و همگان می توانستند از صوت دلنشین استاد که معانی آیات قرآن را نیز در اذهان مستمعین بر جای می گذاشت استفاده نمایند."

مشهور است که در اواخر عمر و حیات پرثمر استاد رفعت، رادیوی بریتانیا تلاوت "سوره هود" این قاری بزرگ را در مدت سه روز در مسجدی که جمع کثیری از مردم حضور داشتند ضبط کرده است و این نوار هم اینک از مفاخر موزه بریتانیا محسوب می شود.

و نیز مرحوم استاد رفعت قصارالسّور را در14 روایت قرائت کرده که از طرف رادیو ضبط کامل شده است.

از میان شیفتگان صوت استاد رفعت استاد شعیشع است که به شیوه آن مرحوم تلاوت می کند و بسیاری از فنون و رموز قرائت را از وی تلفظ کرده است.

ایشان در مورد استاد رفعت چنین می گوید:

" در حالی که استادم در قید حیات نیست ولی همانطور که در زمان حیاتش از وی جدا نبودم هم اینک نیز که سالها از رحلتش می گذرد از وی جدا نیستم."

شیخ احمد الرزیقی که از قاریان معروف عصر حاضر است درباره استاد رفعت چنین اظهار می دارد:

" مرحوم شیخ رفعت - رحمة الله- در قراآت تبحری کامل داشت، در علم وقف و ابتدا مسلط بوده و خداوند در صوت ملکوتی وی نعمتش را به کمال رسانده و نیز به او شناخت مقامات الحان قرائت را عطا کرده بود.

چنان که استاد آیه ای را در مورد وعده ها و توصیف بهشت تلاوت می کرد در آن آیه نغمه و آهنگی را انتخاب می نمود که شنونده کیفیت بهشت را می توانست تجسم نماید.

و یا اگر آیه ای را در مورد عذاب تلاوت می کرد با انتخاب الحان مناسب شدت عذاب و آتش جهنم را به مستمع می فهماند."

خلاصه استاد رفعت شخصیتی برجسته و امام قاریان تا این عصر بوده است.

از مرحوم استاد رفعت آثاری گرانبها در قرائت های مختلف و نیز اذان به یادگار مانده است که نام و یادش را جاویدان می سازد. از جمله تلاوت های معروف محمد رفعت می توان علاوه بر سوره هود ، به سوره های کهف، رحمن و یوسف نیز اشاره نمود.

مرحوم استاد شیخ محمد رفعت پس از عمری پربرکت در سن 69 سالگی به سال 1369 هجری قمری دعوت حق را لبیک گفت و به رحمت ایزدی پیوست.

 منبع:http://www.porsemanequran.com


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:8 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]


زندگینامه

متن حاضر گزیده ویرایش شده ای از یک مصاحبه با استاد عبدالباسط می باشد، که به صورت زندگینامه خود نوشت تنظیم شده است.

من" عبدالباسط محمد عبدالصمد" از قریه ارمنت که حالا مبدل به شهر شده از توابع استان قنا در جنوب مصراست؛ فاصله ارمنت با قاهره تقریباً 700 کیلومترمی باشد. من در سال 1349 هجری قمری،( 1307 هجری شمسی) به دنیا آمدم .
در ده سالگی قرآن را حفظ نمودم. عاشق قرآن بودم و از خدا آرزو می کردم که یک قاری مشهور بشوم. من برای شنیدن قرآن، مسافت زیادی را پیاده طی می کردم؛ چون در آن زمان در خانه ها رادیو وجود نداشت و فقط قهوه خانه ها رادیو داشتند.

شیخ رفعت و شیخ شعشاعی- دو نفری که در آن زمان مشهور بودند- در رادیو قرائت قرآن داشتند. شیخ رفعت دو بار در هفته روزهای دوشنبه و جمعه تلاوت داشت. و ما سه کیلومتر راه را پیاده طی می کردیم تا به صدای شیخ رفعت گوش بسپاریم و برای استفاده از سایر قاریان در جلسات شبانه قرآن شرکت می کردیم . من در مکتبخانه های همان روستا قرآن را حفظ کردم . در آن زمان هنوز روستای ما مبدل به شهر نشده بود.

من به پدرم گفتم که می خواهم علم قرائات را فرا گیرم و قاری مشهور بشوم. پدرم مرا تشویق کرد. اما برادران بزرگترم به دانشگاه الأزهر رفتند و در علوم دیگری تحصیل کردند.

پدرم می خواست مرا به " طنطا" که ناحیه ای مشهور در علوم قرائات و تعلیم علوم قرآنی بود ببرد، اما شیخی از ناحیه شمال به روستای ما آمد و برای تعلیم علوم قرآنی و قرائات، مردم از او استقبال کردند، که من هم نزد او رفتم و قرائات سبع را یاد گرفتم. او احساس می کرد که من علاقمند هستم و توانایی دارم که قرائات سبع را یاد بگیرم، پس مرا در این امر تشویق می کرد . او قصد آموزش ده قرائت را داشت اما من به فراگیری هفت قرائت قانع بودم . معلم مرا با خود در جلسات شبانه قرآن همراه می برد و تقریباً مرا مثل فرزند خود حساب می کرد.

من قرآن را در ده سالگی و قرائات سبعه را در 12 سالگی و عشره را در 14 سالگی، یعنی همه قرائت های دهگانه را- الحمدلله- آموختم .

ما علاوه بر حفظ قرآن، در کتاب ها معانی را هم فرا می گرفتیم. چون علم به معانی در رعایت وقف و دیگر قواعد لازم است.

گرچه در مصر دانشکده قرائات قرآنی ایجاد شده ولی هنوز هم چند مکتبخانه در مصر موجود است ولی مسئولین دوباره تشویق شده اند تا مکتبخانه ها به وضع سابق خود برگردد.
البته مدرسه قرائات هم هست ولی این مخصوص کسانی است که قرآن را حفظ کرده اند و می خواهند قرائت ها را بیاموزند و این مدرسه وابسته دانشکده زبان ادبیات و عرب به دانشگاه الأزهر است. و قرائت های هفتگانه، دهگانه، چهارده گانه، قواعد قرآن و زبان عربی و به طور کلی علوم قرآنی و علوم وابسته به آن در آنجا تدریس می شود.

من تمام وقت خود را صرف قرآن کرده ام و تمام زندگی ام صرف تعلیم قرآن و جلسات دینی شده است. گرایش من بیشتر به قرائت قرآن و برگزاری لیالی قرآنی و دعوت های شخصی از کشورهای اسلامی و ضبط رادیویی و تلویزیونی و... است.
هنگامی که 19 سال داشتم در سال 1951 برای اولین بار به قاهره رفتم. و حافظ قرآن بودم و در منطقه"صعید" شهرتی داشتم. به مناسبت میلاد پیامبر جشنی برپا بود. بعضی ها مرا می شناختند و تمایل داشتند من در بعضی از این مناسبت ها قرآن بخوانم. اما من به علت غربت، و حضور قاریان معروف تردید داشتم. یکی از علما که مرا می شناخت از من درخواست کرد که ده دقیقه قرآن بخوانم. من پذیرفتم که ده دقیقه قرآن بخوانم اما یک ساعت و نیم طول کشید. سبحان الله . توفیقی از جانب خداوند بود و مسجد پر شد از جمعیت، مرتباً از من می خواستند که باز هم بیشتر بخوانم و من همچنان تلاوت می کردم .

روز بعد باز از من خواستند بخوانم و من هم حاضر شدم. بعضی از مسئولین هم بودند که البته آنها را نمی شناختم. مرا خواستند و گفتند:" اهل کجا هستی"؟

گفتم:" اهل صعید هستم، از روستایی به نام ارمنت."

به من گفتند:" چرا به رادیو نمی آیی شهرت پیدا کنی؟"

گفتم:" من در صعید مشهور هستم."

گفتند:" به جای آن که در یک منطقه مشهور باشی، در همه دنیا شهرت پیدا می کنی."

گفتم که باید با دیگران و از جمله پدر مشورت کنم.

به من گفتند: لازم نیست، توکل بر خدا کن و به رادیو بیا. من نیز چون حس کردم که پیشرفتی برای من در این کار هست، پذیرفتم . در آن زمان، شیخ الضباع مسئول جلسات قرآنی بود و کتاب هایی در زمینه قرائات و علوم قرآنی نوشته بود، او در علوم قرآنی و قرائت ها مرجع به حساب می آمد. شیخ پس از این که متوجه شد قرائات سبع را حفظ هستم؛ به من تبریک گفت و وعده داد که اوقاتی برای قرائت قرآن در رادیو برایم مشخص کند.

از آن پس هر یک ماه یا هر یک ماه و نیم یک بار، در رادیو تلاوت داشتم . نماز صبح را در مقام حضرت زینب(س) می خواندم و بیرون می رفتم و پیاده تا رادیو که در خیابان علوی بود می رفتم و ساعت 5/6 تا 7 صبح تلاوت قرآن داشتم.
در سال 52 بود که به حج مشرف شدم و برای اولین بار بود که در همین کشور تلاوت قرآن من روی نوار ضبط شد. البته در تلاوت از برخی قاریان از جمله شیخ مصطفی اسماعیل، مرحوم شیخ شعشاعی و شیخ رفعت نیز تاثیر داشته ام . این یک قاعده است که هرگاه قرآن از دل خوانده شود، بر دل هم می نشیند و در خود خواننده هم تأثیر می گذارد. من روش خاصی در قرائت قرآن داشتم که از کسی هم اکتساب نکرده بودم. که البته شنیده ام این روش، هم اکنون در مصر، و در سایر کشورها، حتی در مالزی و اندونزی و جاهای دیگر دارای مقلدان فراوانی شده است. من خوشحالم که کسی از روش من تقلید می کند ولی در عین حال تقلید را تشویق و تأیید نمی کنم، چون عمر تقلید کوتاه است.
و شخص تقلید کننده از تقلید سایر قاریان خسته خواهد شد. لازم است انسان برای آن که بتواند کار قرائت قرآن را ادامه بدهد، شیوه ای برای خود انتخاب کند.

از طرف دیگر صدا، یک موهبت است و میکروفون، تنها ابزاری است که صدا را نیرومند می کند و آن را به جاهای دور دست و به گوش شنوندگان بیشتر می رساند، اما صدا باز هم فی نفسه باید زیبا باشد و دارای ارزش خاص خودش.

قاری قرآن می تواند هم داخل یک استودیو به تلاوت بپردازد هم در برابر شنوندگان. بعضی اوقات که انسان دچار حالت معنوی خاصی می شود ممکن است که یک ساعتی، ساعت تجلی باشد. گاهی اوقات انسان منسجم است. در آن ساعات، فیوضات الهی وجود دارد. در این اوقات ممکن است در استودیو بخواند و بهتر از هنگامی که مردم حضور دارند، بشود. در بعضی اوقات برعکس، حضور مردم برای او بهتر است. بنابراین، بستگی به حالت قاری دارد. ساعاتی وجود دارد که همراه با معنویت است: فرشتگان نازل می شوند و همراه با فیوضات الهی است، گاهی انسان در مسجد تلاوت می کند و احساس می کند که یک فضای نورانی بر آنجا حاکم است. من خودم یک بار در روضه شریف نبوی قرآن می خواندم، اصلاً احساس خستگی نکردم.

در آن زمان، مرحوم ملک محمد پنجم، پادشاه مغرب بود و من در آن سفر همراه او بودم. بعد از پایان قرائت قرآن، احمد بنّانی که از مقامات بلندپایه دربار مغرب بود، آمد و گفت: اعلیحضرت پادشاه از شما می خواهد که به مغرب بیایید و در آنجا اقامت دائمی داشته باشید و هر چه بخواهید برایتان فراهم می کنند.

من در آنجا سوره مزمل را تلاوت می کردم و حالت عجیبی داشتم. گویا در بهشت قرآن می خواندم. به یاد حدیث پیامبر بودم که فرمود:" بین محراب و منبر من بوستانی از باغ های بهشت است."

این مسئله را انسان باید به خدا بسپارد، بعضی اوقات هست که انسان به آن توجه ندارد و می فهمد که فیوضات الهی و معنویت عجیبی در آنجا به داد او می رسد و بعضی اوقات تصمیم می گیرد که به بهترین وجه بخواند اما بر خلاف تصورش، موفق نمی شود.

قرائت قرآن در روزها و شب های ماه رمضان، دارای حالات دیگری است.

رمضان، دارای زیبایی خاصی است. قرآن در ماه رمضان نازل شده و در آن ماه همواره قرائت می گردد، لذا انسان از قرائت قرآن در ماه رمضان بیشتر لذت می برد تا در اوقات دیگر. البته تحسین قاری، توسط شنوندگان هم موثر است که البته من الفاظی را که خارج از حد باشد نمی پسندم.

"الله الله" گفتن با صدای ملایم مقبول است و اشکالی ندارد، اما صداهایی که بیش از حدّ باشد و همچنین در جای خود به کار نرود، شایسته نیست. مثلاً تحسین در بعضی آیات خوب است. اما تحسین در آیاتی که مربوط به عذاب است خیلی خوب نیست.

در آیاتی که ذکر بهشت و نعمتی می شود، تحسین خوب است اما در بعضی جاها حتی معنای آیه قرآنی را نمی فهمند و فریاد می کشند: الله . این از نظر من تحسین نیست. علاوه بر این، من هرگز بلندتر بودن صدای شنوندگان را نسبت به قاری درست نمی دانم و یک محفل آرام را برای قرائت قرآن بهتر می دانم. اگر آرامش باشد بهتر از سر و صداست.

نحوه قرائت قرآن را، هم به صورت ترتیل، هم به صورت تحقیق می پسندم. بعضی ها ترتیل را و برخی دیگر تحقیق را می پسندند و این به عهده انسان است که گوش دادن به کدام طریق را بپسندند.

فرق بین آن دو در اینست که:

ترتیل، قرائت سریع است، یعنی به حَدی که آهنگین نیست.

تحقیق، قرائت آهنگین است که با صدای خوش و زیبا خوانده می شود.

گفته می شود که قرائت دارای نت و آهنگ است و نزدیک به موسیقی است. ولی باید گفت که: خود صدای خوش فی نفسه موسیقی است.

می گویند ابن مسعود در محضر پیامبر قرآن می خواند و پیامبر همواره به او می فرمود: ابن مسعود! برای ما قرآن بخوان. اما در عین حال علاقه داشت که از دیگران هم قرآن را بشنود.

اصولاً قرآن اگر با صدای نه چندان خوشی هم خوانده شود، فی نفسه باز هم دوست داشتنی است.

سفرهای استاد

من به همه کشورهای عربی سفر نموده ام؛ عرسبتان سعودی (1952)، لبنان، سوریه، مسجدالأقصی، که من دو سال ماه مبارک رمضان در آنجا بوده ام، عراق، قطر، سودان، پاکستان، هند، سنگال، مالزی و اوگاندا.

در مورد کشورهای عربی، سفر به مسجدالأقصی و احیای ماه مبارک رمضان را در آنجا هیچ گاه فراموش نمی کنم. که حدودا در سال 1963 بود. تلاوت در آنجا و مسجد الأقصی بعد از نماز عصر بود. من دوست داشتم بعد از نماز عشا باشد. گفتند: نه، اینجا مردم از روستاها به شهر می آیند تا مایحتاج خود را تهیه کنند و نماز عصر را در مسجدالأقصی برگزار می کنند و این، تنها زمانی است که تعداد زیادی از مردم جمع می شوند. و گفتند شب هم می توان مجدداً آن را پخش کرد. بدین ترتیب بود که بعد از نماز عصر به مدت تقریباً نیم ساعت یا بیشتر قرآن می خواندیم و شب هم ساعت 9 پخش می شد.

یکی از روزها به وزیر تبلیغات پیشنهاد کردم که در شب 27 ماه مبارک رمضان، کشورهای عربی هم ملحق شوند و تلاوت قرآن در مسجدالأقصی، در آن کشورها هم پخش شود. در آن شب در اکثر کشورهای عربی، قرآن از رادیوها پخش شد و واقعاً شب پربرکتی بود، تلاوت موفقی بود و جمعیت فراوانی جمع شده بود.

یک بار هم سفری به پاکستان داشتم. کسی مرا دعوت کرده بود و میهمان جمعیتی به نام" جمعیت إقرأ" بودم. 9 روز در مراکز پاکستان بودم. هر شب در یکی از شهرها و استان های پاکستان به تلاوت قرآن مشغول بودم. در هر شهر قرآن می خواندیم و با قطار باز می گشتیم. یعنی در همان قطار استراحت می کردیم و غذا می خوردیم و به سفر خود ادامه می دادیم. 9 روز گذشت تا دوباره به کراچی برگشتم. این سفر هم از سفرهای فراموش نشدنی بود. در حقیقت مردم پاکستان خیلی متدین هستند و در مراسم آنها صدها هزار نفر حضور پیدا می کنند. در داخل شهرها همه وسایل نقلیه، مسلمین را برای استماع قرائت قرآن به مقصد می رسانند.

احساس می کردیم که یک حرکت غیرعادی وجود دارد، به خصوص هنگامی که مجلس قرائت قرآن برگزار می شد. و این خودش خیلی مهم است. در آنجا مساجد ظرفیت این جمعیت کثیر را ندارند و لذا آنها دوست دارند در میادین به تلاوت قرآن گوش دهند.

وقتی می خواهند از کسی تجلیل کنند فریاد می زنند: "زنده باد، زنده باد" که نمی دانم برای تجلیل و تکریم است یا درود و سلام. در هر حال آنها دوست دارند که این جمله را تکرار کنند.

در طول مسافرت هایم به آفریقای جنوبی هم رفتم و به ژوهانسبورگ و دماغه امیدنیک. در آنجا مسلمین فراوانی هستند. خیلی سخت بود چون مسلمین در آنجا اجتماعشان ممنوع است ولی مسلمین آنجا تلاش کردند و از دولت اجازه گرفتند و من رفتم. دو بار هم رفتم. به دماغه امیدنیک هم رفتم.

در ژوهانسبورگ متأسفانه نژادپرستی هم وجود دارد. به من گفتند: چند آیه تلاوت کنید، و من آیه:" یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا..." را تا آخر خواندم. البته آنها معنی این آیات را نمی دانستند. این آیات بیان می کند که میان عرب و عجم، سیاه و سفید تفاوتی وجود ندارد.

من به 14 ایالت از ایالات آمریکا که در آنها مراکز مسلمین وجود داشت سفر کرده ام که تعداد زیادی از مسلمین در این مراکز هستند. از تفضل خدا، در همه کشورها موفق بودم . در لوس آنجلس 6 نفر پس از شنیدن تلاوت قرآن کریم اسلام آوردند؛ در اوگاندا 92 نفر. در آنجا دو مجلس داشتم: در یکی 72 نفر از آنها و بقیه در مجلس دوم اسلام آوردند. حتی یک خانم گوینده تلویزیون همراه من بود که در آخرین روز خواست دستم را ببوسد و من متأثر شدم ولی نپذیرفتم . او تقاضا کرد به حج برود. به اوگاندائی ها گفتم اگر اجازه بدهید، بگذارید این خانم امسال به مسافرت حج برود. پس از آن، خواست که نامش را تغییر دهد، من نام" آمنه" را برایش انتخاب کردم.

در این سفرها، نه تنها در کشورهای اسلامی و عربی مسلمین نسبت به مسائل قرائت قرآن کریم توجه نشان می دادند؛ بلکه حتی بیگانگان از شنیدن قرآن لذت می بردند و گاه اسلام می آورند. وظیفه ما در برابر این حالت، اعزام هیئت های قاریان قرآن و اشخاص اهل عمل هم است.

من در ماه مبارک رمضان، فقط در کشورهای عربی بودم و سفرهایم به سایر کشورها به مناسبت میلاد پیامبر یا سایر مناسبت ها بوده و ماه مبارک رمضان را در کشورهای غیرعربی نبوده ام.

من درهمه اوقات دوست دارم قرآن را تلاوت کنم و در طول روز هرگز از آن بی نیاز نمی شوم. چون با آن انس گرفته ام و به آن عشق می ورزم. قرآن نگهدار من و همه چیز من است. ساعاتی که صفا و معنویت بر آن حاکم است در قبل از سپیده دم بر من رخ می دهد. " إن قرآن الفجر کان مشهوداً".

در طول روز، حدود یک ساعت و نیم و قبل از طلوع فجر نیز حدود یک ساعت و نیم قرآن می خوانم . به فضل الهی عادت دارم یک ساعت قبل از طلوع فجر از خواب برخیزم و در حد توان نماز بخوانم و قرآن بخوانم و بعد هم استراحت کنم.

انسان باید همواره قرآن بخواند. اگر او قرآن را رها کند، قرآن هم رهایش می کند. اما اگر انسان عادت کند که همیشه قرآن را تلاوت کند، هرگز فراموش نمی کند. من حتی جای آیات را می دانم چون از نسخه معینی استفاده می کنم که اول و آخر آیه و جای آنها در اول و آخر سطور مشخص است. یعنی یک نسخه مشخصی دارم که در هر صفحه، 15 سطر است و عادت کرده ام که از روی آن، قرآن را حفظ کنم. در غیر این صورت انسان دچار سردرگمی می شود. یعنی اگر نسخه او غیر از نسخه ای باشد که از روی آن حفظ کرده است و جای آیات را نداند، دچار مشکل می شود.

در برخی کشورها، مسابقاتی میان قاریان و حافظان قرآن برگزار می شود که این مسابقات به حفظ قرآن کمک می کند. حتی در مصر در مورد سربازی مقرراتی حاکم است که دیپلمه ها دو سال به خدمت اعزام می شوند ولی کسانی که دارای لیسانس یا مدارک دانشگاهی هستند، یک سال به خدمت نظام وظیفه اعزام می شوند. و حافظان قرآن هم مانند دارندگان دانشنامه ها با آنها رفتار می شود. و این کار افراد را به حفظ قرآن تشویق می کند چون آنها را در حد دارندگان دانشنامه ها به حساب می آورند.

البته مهمترین مسئله در حفظ این است که انسان، قرآن را با توجه به احکام خاصش حفظ کند و این احکام در متون خاصی آمده است که انسان می تواند آنها را فرا بگیرد و قرآن را با احکامش و به شکل صحیحش بیاموزد.

یک خواب عجیب

ماجراى خوابى که فرزند استاد درباره پدر بعد از وفاتش دیده قابل تامل است، شایان ذکر است که محبت و عشق مصری ها به حضرت على علیه‏السلام، و خاندان اهل‏ بیت علیهم‏السلام، با وجود سنى ‏مذهب ‏بودن‏ مصریان مشهوراست.

نقل مى‏کنند که: فرزند استاد عبدالباسط چندین بار پدر را در خواب مى‏بیند در حالى که از وى مى‏خواهد به شهر نجف برود و تذکره ولایت امیرالمؤمنین على علیه‏السلام، را براى او از مراجع آن شهر تهیه کند. پسر در عالم خواب از او مى‏پرسد که چه نیازى به این تذکره دارد و او در جواب مى‏گوید: قرآن مرا از رفتن به جهنم حفظ کرد. از این بابت نگران پدرت نباش، اما براى گذشتن از پل صراط و ورود به بهشت در حالى که در آستانه آن قرار گرفته‏ام یک چیز کم دارم و آن تذکره ولایت على علیه‏السلام است. برو و آن را برایم تهیه کن.

فرزند استاد براى اجراى ماموریت پدر راهى نجف، مدفن امام على علیه‏السلام، مى‏شود. هفته ‏نامه عراقى « بدر» چاپ قم در تاریخ 27 رمضان سال 1418 برابر با 26 ژانویه 1999 در مقاله‏اى به قلم « لعیبى‏» با عنوان « پدرت را نجات بده‏» این ماجرا را به نقل از برخى خطباى عراقى از جمله خطیب معروف « سید عادل‏العلوى‏» بازگو کرده است.
 منبع : سایت جامعه القرآن الکریم

http://www.porsemanequran.com/


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:7 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]

قرآن و کتب ادیان الهی [1]



داود کمیجانی
استاد دانشگاه و پژوهشگر ادیان

- قرآن و کتب الهی پیشین
- تورات و انجیل
- صحف ابراهیم در قرآن
- زبور داود در قرآن
- تحقیقات مستشرقین در این زمینه

در طول تاریخ حیات انسانی، عنایت الهی همیشه بر هدایت انسان تعلق یافته است. این عنایت، آن چنان کریمانه بوده که خداوند در ابلاغ آن بیش از 124000 سفیر الهی را به کار گرفته است. البته این هدایت، عمدتاً شفاهی بوده اما به فراخور حال گاه با هدایتی کتبی نیز همراه بوده است. امروزه این پیام‌های مکتوب الهی را کتب مقدس ادیان می‌نامند. از شواهد برمی‌آید که این گونه کتب در گذشته تاریخ چندان معدود نبوده‌اند. (بقره، 285). اما هم اکنون از اکثر آنها اثری بر جای نمانده است.

(چنانکه در مجموعه 39 کتابی عهد قدیم حدود 25 کتاب عبری به پیامبران الهی یهودی که پس از موسی علیه‌السلام ظهور نموده‌اند نسبت داده‌شده است. پیامبرانی‌مانند ایوب، یونس، اشعیا، ارمیا، یوشع، دانیال، حجی، ذکری و...)

قرآن کتاب مقدس اسلام به عنوان کامل‌ترین و آخرین‌ترین پیام الهی توجه وافری به کتب برجسته ادیان الهی پیش از خود نموده است؛ کتبی همچون صحف ابراهیم، تورات موسی، زبور داود و انجیل عیسی که هریک در تاریخ، تاثیرات برجسته‌ای بر هدایت الهی انسان داشته‌اند.

این ویژگی برای درک هویت قرآن و پیشینه تعالیم آن، امری بسیار مهم و تعیین‌کننده است. قرآن صریحاً تاکید دارد که آنچه او می‌گوید ادامه تعالیم هدایت‌بخش کتب آسمانی پیشین می‌باشد (انعام، 92) اما در یک سطح بالاتر و برتر (یونس، 37). قرآن به اصل کتب مقدس احترام می‌گذارد و تعالیم راستین آنها را نور و هدایتی از جانب خداوند معرفی می‌نماید (مائده، 44و46) اما در ضمن اشاره دارد که کتب کنونی آکنده از تحریف‌های متعددی است که توسط معاندین یا عالمان منحرف و فاسد بر پیکره آنها وارد شده و تعالیم آنها را مسموم ساخته است.(بقره، 79)

عنایت قرآن به کتب مقدس ادیان الهی پیشین برای ما مسلمانان امر مهمی است چون گذشته از بیان وجه ارتباط و اشتراک مسلمانان با پیروان ادیان ابراهیمی، تبیین‌کننده جایگاه و رابطه ارزشی تعالیم اسلام نسبت به ادیان آسمانی پیشین نیز می‌باشد. البته این کتب در دیدگاه قرآن از لحاظ اهمیت در یک مرتبه نیستند، بلکه قرآن به تورات و انجیل اهمیت بیش‌تری داده و در آیات متعددی به آنها اشاره نموده و داستان‌های متعددی نیز از رویدادهای تاریخ یهودیان ومسیحیان، ذکر کرده است که همگی گویای اهمیت دادن قرآن به آنها می‌باشد. این امر از آن باب است که اساساً دین اسلام، ادیان آسمانی پیشین مخصوصاً مسیحیت و یهودیت را قسمتی از روند رشد خود در طول تاریخ می‌خواند (یونس، 37) و ظهور اسلام را امری معقول و کاملاً منتظره می‌داند (صف، 3 تا 6). لذا مومن واقعی در دیدگاه قرآن آن است که نه تنها به قرآن و رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله ‌علیه ‌و آله ایمان بیاورد بلکه به تمام پیامبران الهی علیهم‌‌السلام و کتاب‌های آسمانی آنها ایمان داشته باشد (بقره، 285) چون قرآن همه پیامبران از آدم تا خاتم صلی‌الله‌ علیه ‌و آله را مسلمان دانسته و هیچ فرقی بین تعالیم آنها قائل نیست (بقره، 136) مگر در مراتب اکمال.

با این بیان، مناسب است تا بر دیدگاه قرآن نسبت به کتب مقدس و بخصوص دو کتاب تورات و انجیل، نظری داشته باشیم.

تورات و انجیل در قرآن

در قرآن 18 بار نام تورات و 12 بار نام انجیل ذکر شده و این غیر از مواردی می‌باشد که تلویحاً به آنها اشاره گردیده است. (المعجم، به ترتیب ص158 و 688). قرآن اساساً این کتب مقدس را آسمانی نامیده و آنها را همچون قرآن، نازل شده از جانب خداوند می‌خواند:

- همانا ما(خداوند) تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است.(مائده،44)
- و بخشیدیم انجیل را که در آن هدایت و نور می‌باشد.(مائده،46)

در آیه‌ای دیگر در خصوص یکسانی شأنیت قرآن، تورات و انجیل می‌فرماید:

- الله (خدایی است که) نیست خدایی مگر او که زنده و پاینده است و نازل کرد کتاب (قرآن) را براستی، که دلیل راستی کتب (آسمانی پیش از خود است که هم اکنون) در دست شماست و تورات و انجیل را از پیش نازل کرد برای هدایت مردم(آل‌عمران،2و3)

از این مهم‌تر آن که قرآن تمام پیامبران پیشین علیهم‌‌السلام را مسلمان و موحد نامید و تعالیم آنان را بدون توجه به فاصله تاریخی و مقتضیات زمانی آنان در یک راستا و مشابه هم دانسته است:

- بگویید که ما مسلمین به خدا ایمان آوردیم و به آنچه از کتب آسمانی به ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندانشان و بر آنچه به موسی و عیسی عطا شده و به همه آنچه بر پیغمبران از جانب خداوند آورده‌اند ایمان داریم و میان هیچ یک از پیغمبران فرق نگذاریم و ما تسلیم او هستیم.(بقره،136)

بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که قرآن ریشه و اساس کتب مقدس ادیان الهی پیشین را نازل شده از سوی خداوند می‌داند و اساس تورات و انجیل را حق و صحیح می‌خواند، لذا به مسلمانان می‌آموزد که نسبت به آنها ایمان و احترام داشته باشند.

اما این سوال به صورت جدی مطرح است که آیا انجیل و تورات موجود، واقعاً ماهیتی الهی داشته و قابل پیروی هستند؟ امروزه این این سوال حتی بین یهودیان و مسیحیان نیز به طور جدی مطرح است (بوکای، مقدمه). در پاسخ باید گفت قرآن در آیاتی صریحاً به تحریف و دگرگونی آنها اشاره نموده و قسمت‌هایی از آن را زاییده دست روحبانان و روحانیان دینی آنها می‌خواند.

(البته باید توجه داشت که فاصله زمانی قرآن با کتب مقدس پیشین نسبتاً زیاد بوده است، چنانکه پیدایش اصل تورات در حدود 1700 سال و انجیل حدود 600 سال پیش از زمان نزول قرآن بوده است.)

- پس وای بر کسانی که به دست خود (مطلبی) می‌نویسند و سپس می‌گویند که این مطلب از سوی خداست. (بقره،79)

و در مواردی نیز اشاره دارد که اصل کتب مقدس دور از دسترس مردم قرار دارد و آنان تنها توهم و تصوراتی از آن دارند که نه تنها راهنمای آنان نیست بلکه عامل گمراهی‌شان نیز گردیده است.

- و از آنها(یهودیان) افرادی عوام(بی‌سواد) وجود دارند که از کتاب (تورات) به جز تصورات و تمنیات خود چیزی نمی‌دانند.(بقره،78)

باید توجه داشت که اینگونه آیات تلویحاً بر این امر تاکید دارند که هرچند اساس و ریشه ادیان الهی پیشین همگی بر حق است و تعالیم اسلام در راستای تعالیم آنها نازل و تدوین گردیده است، لیکن قرآن و به طور کلی دین اسلام، نسبت به آنها در مرتبه اکمال و اتمام قرار داشته و خود نسخه‌ای نهائی، کامل و جامع کتب آسمانی پیشین است که از تحریف و دستکاری انسان مبرا می‌باشد:

- و امکان ندارد که به دروغ افترا زنید که این قرآن(عظیم) به غیر از جانب خداوند است. بلکه تصدیق‌کننده آنچه(کتب آسمانی) در دست شماست و تفصیل‌دهنده تعالیم کتاب الهی می‌باشد. هیچ شک نیست که آن از جانب پروردگار جهانیان است.(یونس،37)

این تفصیل شاید به این معنا باشد که قرآن بر خلاف این دو کتاب که در اصل جنبه قومی و انحصاری دارد دارای تعالیمی جهان شمول، ابدی و کامل است و بی‌هیچ شکی و تردیدی تمامی انسان‌ها را به سوی سعادت وکمال هدایت می‌کند:

- نیست آن قرآن مگر ذکری برای همه مردم عالم.(تکویر،27)

از این نگرش می‌توان نتیجه گرفت که قرآن با وجود تایید صریح بر کتب مذکور، آنها را به نوعی نسخ شده دانسته و تعالیم آنها را مستقلاً و منفرداً قابل تأسی و پیروی نمی‌داند و تنها دین اسلام و آیین مسلمانی را دین بر حق و قابل قبول می‌داند.

- همانا دین واقعی نزد خداوند(فقط) اسلام است.(آل‌عمران،19)

با این توضیحات می‌توان نظر قرآن درباره تورات و انجیلی که در زمان ظهور اسلام وجود داشته را بدین صورت خلاصه نمود:

1- مقداری از متون آنها اصلی است.(آل عمران،93)
2- قسمتی از مطالب اصیل ان از بین رفته است.(آل عمران،23)
3- مقداری از متون غیرالهی به آن اضافه شده است.(بقره،78و79)
4- در کلیت آن تغییر و تبدلات رخ داده است.(مائده،13و14)

البته لازم به ذکر است که در قرآن فقط از پنج سفر تورات و از انجیل نام برده شده است و از مابقی ملحقات دینی این کتب (عهد عتیق و جدید) جز زبور ذکری به میان نیامده است.(قاموس قرآن، ص297تا293)

(عهد قدیم متشکل از 39 کتاب است که در سه بخش تورات، کتوبیم و نبی‌آیم تدوین شده‌اند. عهد جدید نیز مجموعه‌ای متشکل از 27 قسمت است که در چهار بخش اناجیل، اعمال رسولان، نامه رسولان و مکاشفات یوحنا تدوین گردیده‌اند.)

صحف ابراهیم و زبور داود در قرآن

در قرآن غیر از تورات و انجیل به دو کتاب دیگر نیز به نام، اشاره شده است، یکی صحف ابراهیم و دیگری زبور داود. البته آیات محدودی که در خصوص این دو کتاب در قرآن وجود دارد، آنچنان گویا نیست که بتوان به ماهیت آنها پی برد، با این وجود نکاتی قابل ذکر است که به آن اشاره می‌گردد:

صحف ابراهیم

نام ابراهیم 69 بار در قرآن به احترام و بزرگی یاد شده و در اثنای آنها فرازهای مختلفی از زندگی او برای عبرت مومنین بیان شده است. خداوند او را فردی یکتا‌پرست و دین او را حنیف خوانده است(آل عمران،67) و امر می‌فرماید که دین ابراهیم را پیروی کن(نساء، 125). او پیامبری راستین و فردی صدیق بود(مریم،41) و خداوند به او و خاندانش نعمت حکمت و سروری اعطا نمود(نساء،54). در تعالیم اسلامی ابراهیم از پیامبران اولی‌العزم و دارای شریعت می‌باشد، و قرآن در چند مورد اشاره دارد که ابراهیم علیه‌السلام دارای کتاب آسمانی به نام «صحف» بوده است.

- سرای آخرت بسی بهتر و پاینده است، همانا این حقیقت در صحف (رسولان) پیشین(یعنی) صحف ابراهیم علیه‌السلام و موسی علیه‌السلام ذکر شده است.(اعلی19تا17)

(از آیه فوق استفاده می‌شود که کتاب ابراهیم مجموعه‌ای از دستنوشته‌ها و کتابچه‌ها بوده است. زیرا اگر در آیه، لفظ «صحیفه» به صیغه جمع یعنی «صحف» بیان شده است، جهت اشاره‌ای به دو کتاب ابراهیم و موسی نیست، بلکه این کلمه نام خاص برای نامه‌ها یا نوشته‌های دینی مربوط به ابراهیم می‌باشد. چون در زبان عربی برای دو شیء، صیغه تثنیه می‌آورند نه جمع.)

آن‌چنان‌که از بیان قرآن مشهود است این کتاب یا کتاب‌ها محتوایی آسمانی و نازل شده از سوی خداوند داشته‌اند، و متون آن مجموعه‌ای از وحی الهی بوده است که به ابراهیم نازل شده بود.(نساء،63)

- بگو ایمان آوردیم به خدا و آنچه نازل شده به ما و آنچه نازل شد بر ابراهیم...(آل‌عمران،84)

اما از آنجا که ابراهیم (بر طبق شواهد تاریخی) حدود 3800 سال قبل می‌زیسته است، از کتاب او چیزی بجای نمانده و حتی در کتب مقدس عبرانی نیز نامی از کتاب و متن آن نرفته است.

اما از اشارات قرآنی مشخص است که محتوای صحف ابراهیم با کتاب موسی کاملاً هم‌سو و هم‌سنگ بوده است.(اعلی،19)

زبور داود

داود یکی از پیامبران معروف بنی‌اسرائیل است(متولد 1033 ق.م) که حدوداً 370 سال پس از رحلت موسی، پادشاهی بزرگی در اورشلیم و سپس در تمام سرزمین‌های یهودیه و اسرائیل برپا نمود. نام او در قرآن 16 بار ذکر شده است. قرآن او را از افضل انبیای الهی دانسته (اسراء،55) و تاکید نموده است که خداوند به او کتابی به نام زبور اعطا کرده بود:

- و ما به داود زبور را اعطا کردیم. (نساء،163)

در دوران سموئیل نبی و پادشاهی شائول (طالوت)، اقوام (دوازه سبط) بنی‌اسرائیل در سرزمین کنعان گسترده شدند و ده سبط در شمال و دو سبط یهودا و بنیامین نیز در جنوب اسکان یافتند. این دو سرزمین در دوران حکومت داود و سلیمان متحد و یکپارچه گردید و مملکت اسرائیل را تشکیل دادند اما پس از آنان در دوران سلطنت رحبعام فرزند سلیمان این دو سرزمین منفک گردیده و دو حکومت مستقل به نام اسرائیل و یهودا تأسیس شد که مرکز حکومت شمالی (اسرائیل) سامره، و مرکز حکومت جنوبی (یهودا) اورشلیم بود. برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به قاموس کتاب مقدس، ذیل صفحه 53 ذیل لغت مملکت اسرائیل.

نام زبور تنها 3 بار در قرآن آمده است و مطلب بیش‌تری از ماهیت آن فاش نشده است. اما آن چنان که از نامش پیداست احتمالاً زبور متن سرودگونه‌ای داشته که داود آن را با آوازی زیبا می‌خوانده است چنان که هنگام تلاوت آن (ذکر خداوند) پرندگان و حتی کوه‌ها با او هم آواز می‌شدند. (سبا،10)

بنابر آنچه از کلام قرآن مشهود است، زبور نیز ماهیتی آسمانی داشته و کلام الهی در آن(یا لااقل در بخش‌هایی از آن) درج بوده است. چنانکه خداوند صریحاً می‌فرماید:

- و به تحقیق ما بعد از ذکر الهی، در زبور مکتوب نمودیم که همانا زمین ارث بندگان صالح خداوند است.(انبیا،105)

البته هم اکنون در مجموعه کتب مقدس عبرانی، یعنی در عهد قدیم و در بخش کتوبیم کتابی به نام تهیلیم یا زبور وجود دارد که به داود نسبت داده می‌شود، اما بنابر تحقیقات محققین ادیان، تدوین آن پس از دوران اسارت بابلی صورت گرفته است و برخی از متون آن مسلماً مربوط به داود علیه‌السلام نمی‌باشد. (هاکس، قاموس، ص796)، (برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب «پژوهشی توصیفی در کتب مقدس» نوشته داود کمیجانی،‌منتشرشده از سوی سازمان چاپ نشر ارشاد، فصل دوم مراجعه نمایید.)

برخی تحقیقات مستشرقین در این زمینه

توجه وافر قرآن به کتب ادیان الهی پیشین، مخصوصاً تورات موسی و انجیل عیسی باعث شده تا بخشی از مطالعات مستشرقین به این موضوع اختصاص یافته است. از میان این مطالعات می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

- پژوهش سیمون وایل درباره تورات در قرآن(چاپ اشتوتگارت، 1835م)
- مجموعه مقالات هیرشفلد درباره مطالعات یهودی- اسلامی که در مجله الفصول الیهودیه در فاصله سال‌های 1910م تا 1911‌م منتشر شد.
- تحقیق فریلیندر به نام «ترکیب الفصل فی الملل و النحل للشهرستانی» انجام داد و در یادنامه نولدکه به چاپ رسید.
- پژوهش باومشتارک درباره مسیحیت و یهودیت در قرآن و اسلام(چاپ 1927م)
- پژوهش دیگر او با عنوان «مطالعه مذهب طبیعت واحده نصرانی در قرآن» که در سال 1953‌م منتشر شد.
- تحقیقات دیوید بانت. وی در ابتدا به مطالعه زبان آرامی قدیم و زبان‌های کنعانی می‌پرداخت و سپس به پژوهش در زبان عربی و فلسفه اسلامی در آکادمی علم یهودی آغاز کرد و تحقیقات فراوانی را منتشر کرد که از جمله آنها نقد کتاب«الحجه و الدلیل فی نصره الدین الذلیل» اثر یهودا هالیفی و نیز چاپ «تنقیح الابحاث فی الملل الثلاث» ابن‌کمونه با ترجمه آلمانی بود.(نجیب عقیقی، المستشرقون ص 479،‌431 ،400)

این تحقیقات نسبتاً گسترده در خصوص یک موضوع، آن‌هم در عرصه دین‌شناسی صرف نظر از نتایج آن خود گواهی بر اهمیت و تاثیرگذاری آن بر باورها و اعتقادات جهان شناسانه پیروان ادیان دارد آن‌چنان که محققین و پژوهشگران دینی را بر آن داشته تا هویت خود را در بین معارف و تعالیم دین بعدی جستجو نمایند و در پی درک میزان ارتباط و سنخیت آنها تلاش کنند.

اما این امر چندان در نظر قرآن‌شناسان و دین‌پژوهان اسلامی مورد نظر و توجه نبوده است، و تا حال تحقیقات متقنی نسبت به آن صورت نداده‌اند. در حالی که بسیار مناسب است تا اسلام‌شناسان به استناد و استعانت از معارف قرآنی، هویت ادیان ابراهیمی(یهودی و مسیحی) گذشته را بازیافته و معرفی نمایند تا در مقایسه‌ای درک شود آنچه که هم اکنون از این دین به جا مانده تا چه میزان با تعاریف قرآن از آنها، مطابقت دارد. این امر هم ما مسلمین را به حقیقت ادیان و از جمله دین خود آگاه می‌سازد و هم به پیروان ادیان مذکور کمک می‌نماید تا جهت تنقیح باورهای دینی خود ملاکی داشته باشند.

کتاب‌شناسی:

1- المفردات فی غریب القرآن، الراغب اصفهانی، دفتر نشر الکتاب، طهران 1404ق
2- طباطبایی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، تهران، کانون انتشارات محمدی، سال 1363ش
3- عبدالباقی، محمد فواد، المعجم المفهرس، قاهره، دارالکتب مصریه، 1364ش
4- قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1361ش
5- آرام، زهرا، مقایسه‌ای اجمالی بر شرح وقایع تاریخی میان تورات و انجیل با قرآن، تهران، انتشارات امید دانش، سال 1389ش
6- هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، بیروت، 1928م و تهران، اساطیر 1377 ش
7- عقیقی، نجیب، المستشرقون، بیروت 2003 م
8- داود کمیجانی، گزارشی توصیفی از کتب مقدس، تهران، سازمان چاپ نشر ارشاد، سال 1384

منبع : http://www.ido.ir/a.aspx?a=1385032201 [2]

http://www.porsemanequran.com/

 


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:6 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]

شریعت در قرآن و کتاب مقدس


دکتر داود کمیجانی
استاد دانشگاه و پژوهشگر ادیان

کاربردی‌بودن شریعت قرآن نسبت به شریعت کتب مقدس

- شریعت کاربردی
- ارزیابی شریعت اوستا
- ارزیابی شریعت عهد قدیم
- ارزیابی شریعت عهد جدید
- ویژگی شریعت قرآن
- کاربردی بودن شریعت قرآن

هر مکتبی ترکیبی از دو دسته تعالیم است. یک دسته، مجموعه‌ای از آموزه‌های هستی‌شناسانه که جهان‌بینی آن مکتب را ترسیم می‌کنند و دیگری مجموعه‌ای از تعالیم اخلاقی که شریعت آن مکتب را تشکیل می‌دهند. این ترکیب جهان‌بینی و ایدئولوژی(شریعت) در هر مکتبی مجموعاً مدعی ارائه مشی صحیحی برای زندگی انسان‌ها به سوی سعادت می‌باشد.

در کل، یکی از معیارهای تعیین‌کننده حیات فرهنگی کتب مقدس در بین پیروان خویش و میزان تاثیرگذاری آن در زندگی آنان، میزان کاربردی‌بودن شریعت آنها می‌باشد. یعنی باید دید، آن شیوه زندگی که شریعت هریک از کتب مقدس ارائه می‌دهند در این برهه از زمان، برای پیروان‌شان قابل استفاده می‌باشد یا خیر؟

در این مقال تلاش می‌شود تا با بررسی چهار کتاب مقدس «اوستا»، «عهد قدیم»، «عهد جدید» و «قرآن» که مورد وثوق خیل کثیری از انسان‌های جهان امروز می‌باشد در دیدی تطبیقی میزان کاربردی‌بودن شریعت ارائه شده در هریک از آنها را نقدی بزنیم.

میزان کاربردی بودن شریعت اوستا

در نسک‌های مختلف اوستا، نوعی دستورالعمل‌های عبادی که ارتباط انسان با اهورامزدا و موجودات مینوی را مشخص می‌نماید، بیان شده است. در این بین توصیه‌هایی مکرر نیز در خصوص نحوه جهت‌گیری مثبت در زندگی و نزدیکی به اَشَه(نیکی) و دوری از دروج(پلیدی) و اهریمن‌صفتی، ارائه شده است.

اصلی‌ترین مجموعه قوانین دینی(شریعت) زرتشتی در نسک «وندیداد» بیان شده است. این شریعت به صورت سلسله سؤال و جواب‌های متعدد شرعی نقل شده که بین زرتشت و اهورامزدا صورت گرفته است. مجموعه این احکام بیانگر سیستم اخلاقی فردی و اجتماعی است که آیین زرتشتی برای انسان ترسیم نموده است. این شریعت و ایدئولوژی طبعاً متناسب با قشربندی اجتماعی و نظام طبقاتی جامعه زرتشتی می‌باشد که سزاوار تأمل است.

بر اساس آنچه از اوستا برمی‌آید، جامعه آرمانی زرتشت دارای سه طبقه است:

اولاً جامعه ایرانی در دوران زرتشت و پیش از آن به سه گروه تقسیم می‌شده است. در سروده‌های زرتشت(گاهان) اسامی این سه طبقه این‌گونه بیان شده است.

1- «نرها» nar که مراد از آن «مردان جنگنده» یا سپاهی بود.
2- «زوتر» zaotarبه معنای «روحانی» یعنی کسی که مأمور اجرای مراسم نذر و قربانی بوده‌اند (و یا کسی که مأمور تضرع و التماس بوده است.)
3- «واستر» vastr به معنای «گله‌بان» که مأمور رسیدگی به گله و حشم در چراگاه است.

البته این طبقه‌بندی اجتماعی، وجه مشترک جوامع هندو- ایرانی در حدود هزاره دوم قبل از میلاد بوده است. (مری‌بویس، 1367، ج1، ص20و21)

بعدها در اوستای نو اسامی این سه طبقه جامعه آرمانی زرتشتی تغییر می‌کند و به اسامی جدیدی نامیده می‌گردند.

1- سپاهی را «رتشتار» rathaestar به معنی «ارابه‌ران» می‌خواندند. نامی که بایستی پس از آشنا‌شدن ایرانیان با ارابه جنگی وضع شده باشد و دیگر «باسار» basar به معنی «سوارکار»، اصطلاحی است که در متون نو اوستایی، دیده می‌شود. البته اسب سواری احتمالاً بسیار بعد، شاید در اوایل هزاره اول پیش از میلاد رواج یافته است.

2- روحانیان را به جای «زوتر» به واژه کلی «آتروان» athrvan یا آتوروان athurvan (در سانسکریت اتروان) نامیدند که ریشه اصلی آن چندان معلوم نیست.

3- چوپان‌ها به نام «واستریوفشویانت» vastryo fusyant به معنی «پرواربند» و گاهی «خواشار» khvasar به معنی «چرادهنده خوب» خوانده شده‌اند. (مری‌بویس، 1367، ج1، ص20و21)

از این طبقه‌بندی مشخص می‌گردد که جامعه آرمانی زرتشتی، حتی سال‌ها پس از روزگار زرتشت نیز، همچنان دارای ساختار کشاورزی- دامداری بوده است و طبعاً احکامی که در شریعت زرتشتی تبیین شده متناسب با نیازهای اقوام کشاورز و دامدار بوده است. این امر در احکام بیان شده در نسک وندیداد کاملاً مشهود است. مثلاً در بخش (فرگرد) سوم بیان می‌شود که بهترین امکنه جایی است که مرد مقدس، هیزم مقدس در دست داشته و آتش، آب، گاو، گوسفند، زن و فرزند و اهل بسیار و علف بسیار، سگ فراوان، چارپایان، چراگاه و اسباب زندگی زیاد و زمین پر آب داشته باشد. (اوستا، وندیداد، فرگرد3)

یا مثلاً در فردگرد 11 مطالبی در مورد آتش، آب، درخت، مرد پرکار، زن زرتشتی، آفتاب و سایر مخلوقات خوب و خواندن دعای تطهیر بیان گردیده است که همگی از مؤلفه‌های جوامع کشاورز و دامپرور می‌باشد. این امر در 90% احکام بیان شده در وندیداد صادق است.

علاوه بر این برخی از این احکام، امروزه حتی در نظر جوامع کشاورز و دامدار نیز قابل قبول و پذیرش نیست. مانند احکامی که در فرگرد هفتم همین نسک بیان شده است. در این فرگرد حکم شده که «ادرار گاو نر از مطهرات است و کثافات مرده مانند بول و منی و سایر اشیا را پاک می‌کند. کسی که مرده حیوانی را نزدیک آتش ببرد برای همیشه نجس می‌باشد. و...»

با این بیان مشهود است که این سیستم اخلاقی و احکام اجرایی در بسیاری از جوامع انسانی کنونی قابل اعتماد و اجرا نیست و اگر هم برخی از احکام آن امکان بهره‌مندی داشته باشد تنها در جوامع کشاورزی- دامداری می‌توان از آنها استفاده نمود و در جامعه‌هایی مانند جامعه شهرنشینی، زمینه‌ای برای اجرای آنها وجود ندارد.
میزان کاربردی‌بودن شریعت عهد قدیم
عهد قدیم مانند کتب مقدس دیگر ادیان، دارای شریعت و سیستم اخلاقی- اجتماعی خاصی می‌باشد. بیش‌تر این شریعت در سفرهای تورات مخصوصاً در قسمت‌هایی از سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه بیان شده است و دیگر کتب مقدس بیش‌تر جنبه تاریخی دارند. اما این شریعت دارای چند ویژگی ساختاری است.

اولاً: در تورات بارها ذکر شده که بنی‌اسرائیل تنها قوم برگزیده خداوند می‌باشد، و یهوه خدای مخصوص آنهاست. تعالیمی نیز که تورات برای آنها آورده تنها مختص آنان می‌باشد. یعنی از آنجا که دین یهودی دینی انحصاری برای قوم بنی‌اسرائیل می‌باشد و غیرجهان‌شمول است شریعت آنها نیز تنها مخصوص قوم بنی‌اسرائیل می‌باشد و بس.

ثانیاً: شریعت تورات بیش‌تر بر آیین عبادی یعنی چگونگی ارتباط بنی‌اسرائیل با یهوه و ترسیم چگونگی آن پرداخته است و به مسائل مبتلابه امروزی انسان، مانند اقتصاد، حقوق مدنی، مسائل اجتماعی و... توجه چندانی ننموده است.

ثالثاً: قسمت‌هایی از شریعت عهد قدیم که به امور اجتماعی و حتی اخلاق فردی می‌پردازد، عمدتاً کلی بیان شده است و مانند اوستا به جزئیات توجهی نکرده است. البته در کتاب‌های دیگری از عهد قدیم مانند کتاب امثال نصایح حکیمانه‌ای بیان شده است که می‌توان آن را حرکتی در جهت ارائه یک سیستم اخلاقی برای انسان دانست.

با این بیان، مشهود است که با توجه به انحصاری بودن این شریعت به قوم بنی‌اسرائیل و نژادی بودن دین یهودی، کاربردی بودن شریعت آن برای دیگر انسان‌ها منتفی می‌باشد. یا بهتر بگوییم از آنها مقبول نخواهد بود و غیر یهود اجازه ندارند که یهودی زندگی کنند.

علاوه بر این گستردگی زندگی انسان و رشد عرصه کارکرد او نیازهایی بسیار وسیع‌تر از این مقدار شریعت را می‌طلبد. هم اکنون یهودیان با استعانت به کتاب تلموذ به برخی احکام اخلاقی و دینی خود آگاه می‌شوند. اما نقصان انحصار همچنان وجود دارد.

میزان کاربردی‌بودن شریعت عهد جدید

شریعت در عهد جدید امری نامفهوم است. باید توجه داشت که مسیحیت از بطن یهودیت پدید آمد و مادر عیسی ناصر(مسیح) مریم صدیقه و معلمانش ذکریا و یوسف همه از یهودیان مومن و بسیار مقید بوده‌اند. حتی مسیح در انجیل صریحاً اعلام می‌دارد: گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات موسی و نوشته‌های سایر انبیاء (بنی‌اسرائیل) را منسوخ کنم، من آمده‌ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. (انجیل متی، 5 :‌17)

بنابراین شریعت عیسوی را باید ادامه شریعت موسوی دانست. اما این در صورتی است که شریعتی در انجیل بیان شده باشد. اما در اناجیل، شریعت و احکام دینی مشخصی بیان نشده است حتی در متن آن احکامی در خصوص چگونگی عبادت خداوند وجود ندارد. البته در نامه رسولان و تنها در لابه‌لای نامه‌های پولس یک یا دو حکم مانند‌دینی بیان شده است.

(پولس (سن‌پل) در اولین نامه خود به مسیحیان قرنتس به بیان برخی مسائل شرعی می‌پردازد: منع مراجعه به دادگاه غیرمسیحی، مسائل ازدواج و زناشویی در بین مسیحیان، همچنین بیان امور مربوط به بیوه‌ها و مجردها (باب‌های 6-8)، ترتیب مراسم عبادت (باب14: 39-26)،‌ مسائل اعتقادی مانند مرگ و قیامت (باب) و از همه جالب‌تر بیان حکم «حجاب» است که به زنان مسیحی تأکید می‌کند که باید در مقابل دیگران روسری به سر داشته باشند و اگر نه باید موهای خود را از ته بتراشند. (باب 11: 7-5))

البته چندان معلوم نیست که استناد این احکام چیست؟ یعنی جناب پولس این احکام را از کجا و به چه استنادی بیان نموده است. چون مسلماً این احکام از کلام مسیح یا احیاناً‌ کلام خدای پدر(اب) صادر نشده است. و اگر به استناد کلام مسیح که اذعان نمود تعالیم او ناسخ آیین یهود نیست و احکام یهود همچنان شریعت و حرمت دارند، باز مشکل انحصار‌طلبی و اختصاص احکام دینی به فرهنگ و هویت یک ملت خاص پدید می‌آید، که قابلیت کاربردی‌بودن شریعت مسیحی را به صورت جدی زیر سؤال می‌برد.

علاوه بر این هرچند مسیحیان از قرن چهارم، یعنی در سال 382 میلادی در شورای روم به صورت رسمی شریعت موسوی را پذیرفتند و آن را شریعت دین خود قلمداد نمودند. اما از همان ابتدا در عمل به صورت گزینشی و متفاوت با آنها رفتار نموده‌اند. مانند روز عبادت و استراحت که از شنبه به یکشنبه منتقل شد و یا احکام قربانی‌ها و اجرای اعیادی مانند عید پسه و نمازهای یومیه و برخی احکام دیگر. به هر حال این شریعتی هم که الآن مورد استفاده مسیحیان می‌باشد برآمده از باید و نبایدهای انجیل و یا به طور کلی عهد جدید نیست.

با این بیان مشهود است که شریعتی که در انجیل بیان نشده است سندیتی ندارد و حتی کلام مختصر شریعت‌گونه‌ای که در نامه رسولان بیان شده، آن هم از زبان مبلغین مسیحی که حتی مسیح را ندیده بودند چندان قابل توجه نمی‌باشد و اگر هم شریعت هم جدید را به شریعت عهد قدیم احاله دهیم، مشکل انحصاری بودن شریعت همچنان باقی است. (بر اساس اعتراف‌های خود پولس در بخش اعمال رسولان مسیح (بخش دوم عهد جدید) او نه تنها مسیح را ندیده بود بلکه در ابتدا یکی از دشمنان سرسخت میسح نیز بوده است. (اعمال رسولان، باب9))

میزان کاربردی‌بودن شریعت قرآن

اما شریعت قرآن از ویژگی خاصی برخوردار است. زیرا آیات قرآن در طول23 سال نازل گردید، و این نزول تدریجی و به مرور صورت گرفت. مکانیزم این نزول تدریجی، بدین گونه بود که هرگاه برای پیامبر صلی‌‌الله علیه‌وآله یا مسلمین در تقابل‌شان با کفار یا تعامل‌شان باهم حادثه‌ای فردی یا اجتماعی پدید می‌آمد، آیاتی از قرآن بر پیامبر صلی‌‌الله علیه‌وآله نازل می‌شد و ایشان با ابلاغ آن به مسلمین، رهنمودهایی الهی را برای اصلاح امور و یا عکس العمل‌های صحیح عرضه می‌نمود. لذا:

اولاً موضوع و مفهوم آیات نازله، متناسب با موارد نزول وحی بوده است. بدین معنا که هم‌ساز با حادثه یا اتفاق خاص اجتماعی، اقتصادی، نظامی و یا سیاسی که بر جامعه اسلامی نوپای آن زمان حادث می‌شده یک یا چند آیه که مبانی و قوانین شریعت اسلامی در آن مورد را بیان نموده‌اند نازل می‌گردید. بدین صورت در کنار نزول تدریجی آیات سلسله این حوادث و وقایعی که بعدها در زبان اهل تفسیر قرآن آنها را شأن نزول آیات نامیدند مطرح گردید. (حجتی، تاریخ قرآن، ص46)

این ویژگی منحصر‌به‌فرد قرآن و وجود این تناسب و همسازی مفهومی آیات با حوادث مبتلابه زندگی اجتماعی انسان، شریعت آن را در زندگی روزمره بسیار کارآمد و رهگشا نموده است، چنانکه مسلمان می‌تواند در هر موردی از زندگی و در هر واقعه پیش‌آمده و در هر مورد تصمیم‌گیری با رجوع به شریعت قرآن، آیاتی متناسب و هم‌موضوع را یافته، راه صحیح از خود بروز دهند. (صبحی صالح، علوم قرآن، ص80-88)

ثانیا: وسعت نگرش و تنوع موضوعی آیات قرآن آن چنان گسترده است که تمامی شئونات زندگی انسان را در برمی‌گیرد. از احکام ازدواج (نکاح)، ارث، حجاب گرفته تا احکام قصاص، عهد و معاملات و احکام روزه، حج، زکات و 000 تماماً در قرآن وجود دارد. مخصوصاً که این تعالیم جهان‌شمول و هدایت‌گر تمامی انسان‌های جهان می‌باشد. (البته باید توجه داشت که اساس شریعت و احکام موضوعات یاد شده در قرآن بیان شده است و صورت احکام و شرایط ضمنی و مشتقات احتمالی آنها توسط پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله که خود پس از خداوند شارع مقدس (قانونگذار الهی) در اسلام قلمداد می‌شود بیان شده است.)

تمام موضوعات متنوع و علمی دقیقی که در لابه‌لای آیات قرآن مطرح شده در همین راستا بیان گردیده است. مباحثی در خصوص تاریخ، نجوم، زیست‌شناسی، کشاورزی، جامعه‌شناسی، روانشناسی و تماماً در حول محور هدایت انسان به کمال وجودیش و سرای سعادت اخروی او طرح گردیده است.

تمام مثال‌های قرآنی (بقره: 26) و تمام داستان‌های تاریخی (بیش از 70داستان) و تمام حقایق ماوراءالطبیعی که در آیات قرآن بیان شده است. همگی در جهت هدایت انسان نازل گردیده است. این امر یکی از وجوه امتیاز و ملاک‌های مهم ماهیت‌شناسی قرآن می‌باشد. کتابی که خداوند مهربان و کریم آن را از ماوراء این دنیای مادی و از پشت پرده هستی برای دستگیری و راه‌یابی انسان فرستاده تا با استعانت از آن، نور هدایت را به‌دست آورد و به سعادت برسد.

قرآن تجلی هدایت بالغه الهی است. هر‌ آنچه که برای هدایت انسان لازم است در خود دارد. (نحل: 89) شیوه و وجه هدایت‌گری در نهایت استواری است.

همانا این قرآن به صورت استواری هدایت می‌کند و بشارت باد بر مومنین. (اسراء: 9)

نتیجه

بررسی میزان کاربردی بودن تعالیم کتب مقدس در زندگی روزمره آدمی، در ارزیابی میزان ارزش حضور و تاثیرگذاری آنها بر جوامع امروز، امری مهم و قابل تأمل است. در این ارزیابی برای قرآن هم‌ترازی ندیدیم قرآنی که وسعت نگرش و تنوع موضوعی آیاتش آنچنان گسترده است که تمام شئونات زندگی انسان را در بر می‌گیرد. مخصوصاً که این تعالیم جهان‌شمول و هدایتگر تمامی انسان‌های جهان می‌باشد.

با این وصف به جرأت می‌توان که شریعت قرآن، کامل‌ترین شریعت‌ دینی دنیاست و احکام آن برای هر انسانی ترسیم‌کننده زندگی کمال‌گرا و سعادتمند می‌باشد؛ زندگی‌ای که رهگشای سعادتمندی ثابت اخروی تا روز قیامت است.

کتاب‌شناسی مآخذ:

1- دوستخواه، جلیل، ترجمه اوستا، تهران، انتشارات مروارید، 1377ش
2- بهار، مهرداد، ادیان آسیایی،‌تهران،‌نشر چشمه، 1357ش
3- (کشیش) خاچیکی، سارو، ترجمه عهد عتیق، ((the living bible تهران، انتشارات عهد جدید، سال 1375ش
4- بوکای، موریس، مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح‌الله دبیر، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، سال 1374ش
5- حجتی، سید محمد باقر،‌ پژوهشی در تاریخ قرآن، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، سال 1360ش
6- کمیجانی، داود، گزارشی توصیفی از کتب مقدس، تهران، سازمان چاپ و نشر ارشاد، سال 1384
7- هوشمندی، لیلا، مقاله راهنمای کتاب‌شناختی، مسیحیت و تاریخ آن (2)، تهران، مجله کتاب ماه دین، شماره 68و69، خرداد و تیر 1372ش، ص89و93
8- ویر، رابرت (ویراستار کلی)، جهان مذهبی(‌ادیان در جوامع امروز)، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1374ش

 منبع:www.porsemanequran.com


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:3 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]

قرآن و کتاب مقدس، درون مایه های مشترک

"قرآن و کتاب مقدس، درون مایه های مشترک" اثر دنیز ماسون با ترجمه فاطمه سادات تهامی در دو جلد و شمارگان 3500 نسخه منتشر شد.

آگاهی عمیق از روایتها و قرائتهای مختلف در قلمرو فرهنگ و علوم اسلامی و وقوف بر نقاط مثبت آنها در نزدیکترین شدن به واقعیت و شناخت صحیح اسلام نقش بسزایی دارد.

ترجمه و نقد آثار برجسته اندیشمندان، اسلام شناسان و قرآن پژوهان جهان عرب و دنیای غرب که طی چند دهه اخیر به زبانهای عربی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه در زمینه تاریخ و علوم قرآن، تاریخ اسلام و سیره پیامبر(ص)، عرفان اسلامی، اخلاق و معنویت، فلسفه و کلام اسلامی منتشر شده است گامی در راستای شناسایی و معرفی این وجوه از اسلام به غرب است.

خانم دنیز ماسون، مؤلف کتاب "قرآن و کتاب مقدس ، درون مایه های مشترک" تمام عمر خود را در راه مطالعه زبان و ادبیات عرب و پژوهش برای تحقیق در باب قرآن و نیز جستجوی اشتراک و افتراق آن با کتاب مقدس و دیگر متون یهودی و مسیحی گذارده است.

کتاب وی در قالب دفترهای پنج گانه خود به خوبی و به دور از هرگونه حب و بغض به مقایسه بین آموزه های یهودی، مسیحی و اسلامی در باب توحید، نبوت و معاد و موضوعات فرعی آنها می پردازد و موارد مشترک و اختلافی آنها را نشان می دهد.

فصول این دفتر به ترتیب عبارتند از: صفات خدا، آفرینش، وحی، قرآن، زندگی بازپسین.

مؤلف در بخشی از کتاب آورده است : " از آنجا که قرآن در رده وحی توحیدی جای دارد، ارزیابی آن تنها در پرتو نصوص کتاب مقدس و حتی مقایسه آن با آموزه کلیسایی عصر نزول قرآن و برخی از نوشتارهای خاخام های یهودی مجاز است. چرا که تنها قرآن را باید با متون الهی مقایسه کرد و این کار می تواند گستردگی و جامعیت و اکملیت قرآن را نیز نشان دهد ".

منبع: www.porsemanequran.com


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:0 عصر ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]

 به همه جواب می دهیم
عجمی از خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) درباره معجزات دیده شده از حضرت در مدت خدمتش در حرم قدس رضوی می گوید: معجزات امام رأفت و مهربانی فراوان است. معجزات حضرت باید بررسی و بعد ثبت شود تا بتوان آن را اعلام نمود. فردی از آمریکا تماس گرفت و گفت: گوشی را به طرف آقا بگیرید. مدتی گذشت و دوباره تماس گرفت و گفت: خانه ام آتش گرفته بود و فقط می توانستم تماس بگیرم و از آقا کمک بخواهم و الان آتش مهار شده است و تماس گرفته ام تا از آقا تشکر کنم. “هر که بر درگه‌اش آید نرود دست تهی” این از عنایات امام رضا (ع) است. بهترین خواسته های ما در میلاد امام رضا(ع) این است “هرگز نگویمت بیا دست من بگیر/ گویم گرفته ای ز عنایت رها نکن”.

تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد
علی ماشی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزاتی که در حرم مطهر امام (ع) دیده برایمان می گوید: در آذرماه سال 1383 مفتخر به پوشیدن لباس دربانی حضرت شدم و از ایشان خواستم عنایتی کند و یکی از معجزات خودش را به من نشان دهد. مدتی بود که خدمت برایم عادی شده بود و می خواستم برای اطمینان قلبم ایشان عنایتی کنند. ساعت 10صبح بود. ساعت شیفت من رو به پایان بود. باران می آمد و عطر خاصی در حرم پیچیده بود. شنیده بودم اگر معجزه ای شود مردم به دنبال شخص شفا یافته می روند تا قطعه ای از لباس او را برای تبرک ببرند، اما من تا آن روز اتفاقی به این شکل ندیده بودم. تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد. در وسط صحن یکی از همکارانم داد می زد برادر علی کمک نمی کنی؟!

نگاه کردم و دیدم کودکی در بغلش است و به آرامی از پنجره فولاد جدا شد تا کسی او را نبیند و حرکت کرد تا به آن سمت صحن رود. وسط صحن مردم فهمیدند و همگی هجوم آوردند تا قطعه ای از لباس این کودک را برای تبرک با خود ببرند. سمت دوستم رفتم و کودک را از او گرفتم و به جایی بردم. سپس از مادرش پرسیدم موضوع چیست و او بعد از 10 دقیقه گریه کردن گفت: قلب بچه ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کرده اند و آورده ایم این جا یا حضرت رضا (ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم. از مادرش پرسیدم پرونده پزشکی همراهت داری؟! پرونده اش را نگاه کردیم و دیدیم مشکلش اساسی بوده، از پله های اتاق پایین آمدم.

در “ایوان طلا” یکی از خادمان حرم دختر سه ساله کوچکی در بغلش بود و تمام زائران دنبال او می دویدند. کمکش کردم و کودک را در اتاق آگاهی بردیم تا آسیبی به او نرسد. با لحنی خاص از پدرش پرسیدم: چه شده؟!  و او پاسخ داد: در حال بازی کردن بود و سماور آب جوش بر رویش ریخت. گوشت یک پارچه ای بر روی صورتش در آمده بود و معالجه نمی شد. برای شفا یافتم به حرم امام رضا (ع) آوردیم و پس از شفا یافتن هیچ علامت و نشانه ای از آن لکه بزرگ در صورت دخترم نیست. پدرش باور نمی کرد. دیده بودم نابینا و فلج شفا پیدا می کند، اما این گونه معجزه خیلی عجیب بود. صورت دختر می درخشید.

گل مریم کنار ضریح
مرتضی اشکفتی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزات در مدت خدمتشان در حرم قدس رضوی توضیح می دهد: اولین جلسه ای بود که روضه رضوی (ع) فضای کنار ضریح مقدس شستشو می شد. در مراسم حضور داشتم و مشغول صحبت کردن با حضرت شدم. مادرم از قبل سنگ کلیه داشت و قابل دفع نبود و نیاز به عمل کردن داشت. به حضرت گفتم: مادرم بیمار است و بعد یکی از شاخه های گل مریم کنار ضریح که هر روز عوض می شود و به مردم داده می شود را برای مادرم به خانه بردم. مادرم گل را بو کرد و بعد از آن بسیار گریه کرد. صبح از خواب بیدار شدم و مادرم گفت: معجزه شده و سنگ کلیه ام دفع شده است. پدرم گفت: امکان ندارد. مادرم آزمایش انجام داد و دیگر هیچ سنگی در کلیه اش دیده نشد. 9سال از آن ماجرا می گذرد و پس از آن ماجرا دیگر مادرم مریض نشد.

دوستی دارم که فرزند شهید است و روزی به حرم آمد. معجزه را قبول نداشت. برایش دلیل می آوردم و می خواستم برایش اثبات کنم که معجزه وجود دارد. در حال صحبت کردن بودیم که حرم شلوغ شد و خانمی که شفا پیدا کرده بود را به سمت آگاهی می بردند تا آسیبی نبیند و بررسی کنند تا واقعیت را بفهمند. در اتاق با کلامی منقطع می گفت: سال ها بود نمی توانستم صحبت کنم.  داخل حرم نشسته بودم، نوری در گلویم وارد شد و الان می توانم صحبت کنم. خوشحال بود و مانند بچه ای که تازه می خواست صحبت کند، سخن می گفت. به دوستم گفتم امام رضا (ع) کرامتش را به تو نشان داد!

ماجرایی را نیز دوستم خادم حرم رضوی برایم گفت: فردی در ایالت متحده دوره خلبانی را گذرانده بود و می خواست مدرکش را بگیرد و خیلی آشفته بود. ایرانی در آنجا از او سؤال می پرسد چرا این قدر آشفته هستی و جواب می دهد: همسری دارم که بیمار است و پزشکان نتوانسته اند بیماری اش را تشخیص دهند و الان در بستر است و کاری از من بر نمی آید. آن فرد می گوید: دکتری را در ایران و شهر مشهد با نام “دکتر رضا” می شناسم و هر کسی پیش او می رود، مریضش خوب می شود. فقط با خودت قرار بگذار تا اگر همسرت خوب شد، هدیه ای به او بدهی. در هواپیما می نشیند و با خودش قرار می گذارد تا اگر همسرش سالم شد، هدیه ای به دکتر رضا بدهد.

به خانه می رسد و همسرش را سالم می بیند و ماجرا را از او می پرسد و همسرش می گوید: دکتر رضا خانه‌مان آمد و گفت هدیه ای که همسرت می خواست به من بدهد را برایم بیاورد. این فرد به مشهد می آید و در خیابان امام رضا (ع) دور فلکه آب به دنبال مطب دکتر رضا می گردد و نمی داند حضرت حیات مادی ندارند. یکی از دوستان خادم حرم او را پیدا کرد و ماجرا را از او سؤال کرد و او گفت: آمده ام از دکتر رضا تشکر کنم که همسرم را مداوا کرده است. خادم می فهمد و او را داخل حرم می آورد و او را جلوی ضریح می برد و می گوید دکتر رضا این جا هستند. آن فرد می رود و حضرت را زیارت می کند و در بازگشت به دوست خادم‌ام می گوید: دکتر رضا را دیدم و تمام مشکلاتم را به او گفتم و هدیه ام را به او دادم و ایشان قبول کردند تا همه مشکلاتم را حل کنند.

منبع :WWW.jaryan.ir


[ جمعه 93/2/26 ] [ 1:5 صبح ] [ علیرضاطاهری ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

درباره ی خودم فقط میتوانم بگویم:((امام رضارادوست دارم.))
موضوعات وب
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 4040

کد موزیک الما

قالب وبلاگ